دانلود رمان رئیس وسواسی من از فاطمه خادمی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

در باز شد با دیدن تانیا زیر لب فحشی دادم لبخندی زد و گفت:- مبارک باشه! – مرسی. نگاهی به آرتان که با اخم داشت نگاش می‌کرد کرد و گفت: – آرتان یه دقیقه میای؟ ارتان نگاهی بهم انداخت باشه ای زیر لب گفت تانیا رفت و آرتان از جاش بلند شد و گفت: – الان میام عزیزم! سری تکون دادم که رفت. بیا اینم از شانس ما، آخه کجا دیدی روز نامزدی طرف زن سابقش هم حضور داشته باشه؟ اونم بیاد شوهرت و صدا کن ببره!

خلاصه رمان رئیس وسواسی من

پوفی کشیدم که در باز شد و ستاره وارد شد با اخم گفت: – این دختره دیونه چرا اومده؟! شونه ای بالا انداختم و گفتم: – نمی‌دونم… خودمم عصبیم! -معلوم نیست باز چه نقشه ای داره. جلوی آینه وایستاد و گفت: – ولی خودت و اذیت نکن آرتان تو رو دوست داره اینا هر کاری هم بکنن آرتان تو رو دوست داره. – می‌دونم…. می‌دونم ستاره، اما…. – اما چی؟ – هیچی ول کن! خواست چیزی بگه که در اتاق زده شد و آرتان وارد شد نگاهی بهش انداختم دیگه ردی از لبخند‌ روی لباش نبود و اخم کرده بود. بهار بریم؟ همه اومدن! سری تکون دادم از جام بلند

شدم به سمتش رفتم و دستم و دور بازوش حلقه کردم؛ با هم از ویلا خارج شدیم. به سمت پشت ویلا رفتیم که صدای دست و جیغ بلند شد. لبام کش اومد و با ذوق خواستم خودمم جیغ بزنم که یادم اومد خودم عروسم پوفی کشیدم به سمت مهمونا رفتیم سلام علیک کردیم. وقتی تموم شد به سمت جایگامون رفتیم که من عاشق اون دیزاین خوشگلش شده بودم. روی صندلی طلایی رنگ نشستم و به مهمونا خیره شدم نفس عمیقی کشیدم از ته دل خداروشکر کردم بخاطر امروز… این تلاش خودم بود شاید اگه از آرتان خواستگاری نمی‌کردم

هیچ وقت این اتفاق نمی‌افتاد! – تو فکری؟ چشم از کسایی که وسط بودن گرفتم و گفتم: – دارم خداروشکر می‌کنم! – چرا؟ – این که امروز اینجایم من تو رو دارم تو منو داری دیگه بیشتر از این؟ دستم و گرفت و گذاشت روی پای خودش و گفت: – داره اونم خیلی! با اومدن ستاره دیگه حرفی نزدیم که با اخم گفت: – از شوهرت دل بکن بیا وسط! تک خنده ای کردم و از جام بلند شدم با لبخند رفتم وسط و با ناز و عشوه که ستاره از دیروز تو مخم فرو کرده بود داشتم می‌رقصیدم…