دانلود رمان زندگی سیگاری از مرجان فریدی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو می فهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده…

حلاصه رمان زندگی سیگاری

کلاه تولد را بر سر آروان گذاشتن و با ذوق به پسرک پنج ساله ی خود نگریستند. مریلا سر بر روی شانه ی یوسف گذاشت و با لبخند گفت: _بگو که هیچ وقت پیدامون نمی کنن. من و تو آروان با هم خوشبخت می شیم؟ یوسف با این که چندان مطمئن نبود اما در حالی که با مریلا به بازی اروان با بادکنک ها خیره بود گفت: _ما تا ابد با هم هستیم، خانومم! بعد از خوردن کیک و باز کردن کادوها برق ها را برای خواب خاموش کردند و هر سه به خواب رفتند.

با صدایی مریلا از خواب بیدار شد به تخت خیره شد خبری از یوسف نبود. مریلا با نگرانی به حیاط دوید و با دیدن سیاه پوشانی که خوب آنها را می شناخت، پاهایش بی حس شد و بر زمین افتاد. طولی نکشید که افراد سازمان او را نیز مانند یوسف گرفتند و با شوکر آنها را ضعیف کردند. یوسف با صورتی زخمی و خونی به آروان و مریلا که در دستان آن اشخاص اسیر بودنند می نگریست.و تقلا می کرد تا آزاد شود…