دانلود رمان ستاره قطبی از بهاره حسنی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

پریچه زمانی، برای سالگرد فوت خواهرش به ایران برمی گرده با برادر شوهر سابق خواهرش رو به رو می شه. استادی که به قول پریچه، عجیب و غریب و با اخلاقی خاص ولی جذابه. رابطه ی بین اونا با فوت مادر مرد و بازگشت دوباره پریچه به ایران، وارد مرحله ایی دیگه ای میشه، مرحله ای که…

خلاصه رمان ستاره قطبی

خداحافظی کردیم و تماس را قطع کردم و دستانم را در سینک شستم و پالتو روی دوشم انداختم و ظرف کیک را برداشتم. اما دو دلی عجیبی، مثل خوره به جانم افتاد. افکار مختلفی به مغزم هجوم اورد. اینکه چون فقط او کیک های من را دوست دارد، تمام صبح را وقت گذاشته و کیک درست کرده بودم؟ این واقعا تبدیل به یک دلبستگی نشده بود؟ حماقت نمی کردم که دریچه قلبم را روی کسی که به شدت دمدمی و عجیب و غریب بود، باز کرده بودم؟ دوباره پالتو را در اوردم و کیک را برداشتم و در یخچال گذاشتم.

خودم هم می دانستم که عاقبت کیک خراب و روانه سطل زباله خواهد شد. چون من یک نفر نمی نمی توانستم ان همه کیک را بخورم. اما باز هم قسمت لجباز وجودم، برای نفی کردن چیزی که خودش هم می دانست وجود دارد، دست به شورش زده بود و می خواست یک تنه نفی واقعیت کند. به هال برگشتم و به تقویم نگاه کردم. باید برمی گشتم. باید دوباره بلیط می گرفتم. این بار دیگر نباید به او چیزی می گفتم. روز اخر می رفتم و خداحافظی می کردم. این طور همه چیز شسته و رفته تمام می شد.

من می رفتم و بار دیگر، معلوم نبود که چه زمانی همدیگر را ببینیم. شاید اصلا دیگر همدیگر را نمی دیدیم. فکر اینکه دیگر او را نبینم، دلم را زیر و رو کرد. اما سعی کردم محکم باشم. نزدیک ساعت سه بعد از ظهر بود که زنگ در را زدند. با احتمال صددرصد اینکه او است و همانطور با هودی و شلوار ورزشی که به تن داشتم، به مقابل در رفتم. اما او نبود و من از دیدن پیروز، با حیرت جا خوردم. امروز یک دست کت و شلوار شیک پوشیده بود که با پالتوی زغالی رنگ کامل شده بود. اگر می خواست مرا با تیپش تحت تاثیر قرار دهد…