دانلود رمان سورین و سورن از Fatemeh78 با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

سورین پسر بال‌داریه که با برادرش به تازگی وارد دهکده‌ای شدن…تو روز اول سورین با ماریان دختری که به تازگی مادرش رو از دست داده رو به رو میشه و تک و تنها تو جنگل مجبور به نجاتش میشه… اون‌ها از نژاد انجل‌هان و فرازمینی هستن. با این تفاوت که سورین راز ترسناکی رو پیش خودش داره و ماریان بدون دونستنش به اون دل می‌بنده…

خلاصه رمان سورین و سورن

با دور شدن صدای قدماش چشمام رو بستم که تصویر تاریک و نیمه مبهمی از اون پسر، جلوی نگام جون گرفت. دیروز بعد از کلیسا دیگه ندیدمش و فکر کردم یه مسافر بوده که از دهکده رد میشده. ولی امشب باعث خالص شدنم از دست اون لعنتی شد. مثل یک فرشته یکباره ظاهر شد و تو سیاهی شب رفت. حتی اسمش هم نپرسیدم. وقتی بتینا فنجون رو، روی میز مقابلم گذاشت، غمی که تازه همرام شده بود دوباره برگشت. به جای همیشگیش روی مبل دو نفره که کنار پنجره بود، خیره شدم.

عادت داشت هر شب این موقع کتاب بخونه. دلم برای صورتش وقتی که عینک گردش رو میزد و کتاب مورِد علاقه‌اش رو به دست می گرفت، تنگ
شد. پنجره رو باز می کرد و همراه با وز ِش نسیِم مالیم، نوشته ها رو می خوند. اون صورت مهربون با لبخنِد زیباش. بغض خفته ای تو گلوم شکل گرفت و قلبم رو فشرد. تصاویر جلوی چشمام تار شد و قطره قطره جلوی تیغ بینیم فرو افتاد و به آهستگی ترکم کرد. فنجون رو به سختی برداشتم و به لبام فشردم. شاید قهوه بغض دو روزام رو بتونه ببره.

اما اگه بغض مرگ مادر رو ببره، بغض سختیایی که تازه دامن گیرم شده رو چیکار کنم؟ لعنت به تو کریستین. عوض ِی متکبر، امکان نداره باهات ازدواج کنم. حتی اگه بمیرم. باور این که اون عموزادمه، برام سخته… انگشتام دور فنجون محکم شد. ای کاش به جای این فنجون گردن اون توی دستام بود. که اونوقت تا جایی که می تونستم فشارش میدادم تا سریع جهنم بشه. من و کریستین تنها وارثای خانواده من اینه که هنوز هفده سالمه و نمی تونم سهم  الارث خودم رو بگیرم و با مرگ مادر بزرگ تمام اونا به کریستی لعنتی واگذار شده…