دانلود رمان عشق ممنوعه از مریم اباذری با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

راهی که برای مریم تمام شده بود و سعید تازه ابتدای اون قرار داشت… دنیایی که هیچ عاشقی رو کنارِ هم‌ نمی خواست و مریم این رو خوب فهمید!!!

خلاصه رمان عشق ممنوعه

هر چقد سعی کرد فیلم یداریه شب رو بپیچونه، نشد ! کسی نبود بجاش بره برای فیلم برداریه عروسی، مجبور شد قبول کنه، اصلا حال و حوصله نداشت، مستعصل بود، نمی دونست باید برای سلامتیه مریم چی کار می کرد، اصلا حالا که اون با یکی دیگه دوست بود، کار درستی بود که هنوزم بهش فکر کنه؟! ولی نمی تونست نسبت به حالش بی تفاوت باشه… تصمیم گرفت با خود مریم این موضوع رو درمیون بزاره، شاید خودشون بتونن این مبلغ رو جور کنن، به کمک رضا و خودش…

شب که رسید خونه، حدود دو نصفه شب بود، بدون اینکه لباساش رو عوض کنه روی تختش دراز کشید، گوشی رو برداشت و به مریم پیام داد، ترجیح داد این مسئله رو با خود مریمم درمیون بزاره، البته دلتنگی هم باعث شده بود که بخواد باهاش حرف بزنه، اینم به ییین بهانه بود براش. ولی اضطراب داشت، نمی دونست کار درستی داره انجام میده یا نه، اصلا مریم خوشحال میشه یا نه ! دیگه دل رو زد به دریا و پیام داد… _ سلام، حالت خوبه؟ استرس گرفته بود، اگه جوابش رو نمی داد بدجور ضایع میشد.

ناامیدم می شد، ولی دیگه پیام رو داده بود و مجبور بود صبر کنه تا ببینه چی پیش میاد! حدود یک ساعتی منتظر جوابش موند ولی وقتی جوابی نیومد خوابش برد. بیدار که شد نزدیک ظهر بود باز. چشماش نیمه باز بود، گوشیشو برداشت و چک کرد که ببینه مریم پیام داده یا نه! از جاش پرید، مریم جوابش رو داده بود. _ سلام ممنون خوبم. خب همینم برای شروع بد نبود. _ خدارو شکر، ببخش مزاحمت شدم، یه کاری داشتم. اینو گفت و دوباره دراز کشید، خوشحال شده بود، بعد از نزدیک دو هفته با مریم حرف میزد!…