دانلود رمان من بازنده نیستم از رویا رستمی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

با مرگ مازیار و بیوه شدن شادان، فردین بعد از چهار سال اتفاقی از سوئد بر می گرده در صورتی که هیچ کس بهش خبر نداده که شادان سه سال که مازیار رو از دست داده و تنهاست، شادان به عنوان یک بیوه ی ثروتمند با سیل زیادی از خواستگار روبروست ولی این وسط فردین وارد بازی میشه…

خلاصه رمان من بازنده نیستم

شیطان بیخ گوشش کری می خواند. چند روزی بود کاری به کارش نداشت. همان بهتر هم کاری به کارش نداشت. اعصابش آرام بود حرص هم نمی خورد. اما پایین از مریم خانم شنیده بود فروزان خانه نیست. نه به قصد اذیت کردنش، به قصد دیدنش از پله ها بالا رفت. شاید جوری عادت بود. اما گاهی وقتی خسته می شد دیدن صورت گردش انگار یک مسکن عمل می کرد. وگرنه خودش همان دهانی سیاه پوش زبان دراز بود. تغییر هم نمی کرد. جلوی در اتاقش ایستاد. می خواست در بزند اما پشیمان شد.

هر بار که سر زده داخل می شد در کمال خباثت او را در موقعیت های دلخواهش می دید. تازه ترس و دستپاچه شدن هایش را دوست داشت. دستگیره را فشرد و داخل شد. در را پشت سرش بست. نگاهش کرد. خواب بود با موهای باز و دستی که زیر صورتش گذاشته بود. ناکس بدون اینکه بخواهد رفتارهایش ناز و عشوه داشت. خدا لعنتش کند. هی می خواست کاری به کارش نداشته باشد. تن و بدنش را مال خودش نکند باز نمی شد. همان شب هم که بازیش داد خودش دلش بیشتر می خواست.

شاید اگر جلوی خودش را نمی گرفت شادان در آغوشش جولان می داد. اما بودن فروزان و همان حرمت بین شان مانع شد. به سمتش رفت. لبه ی تخت نشست. موهایش را از روی صورتش کنار زد. درست روی گونه اش خال سیاه کم رنگی بود. انگشتش را روی گونه اش کشید. پلکش کمی تکان خورد. حس کرد کمی تند نفس می کشد. احتمالا در حال خواب دیدن و شاید هم ترسیدن بود. می خواست بیدارش کند اما حوصله داد و بیدادش را نداشت. چهره اش پر از اخم و ترس شد. دستش روی شانه ی شادان نشست…