دانلود رمان ناعادلانه به قضاوتم ننشین از آسایا آریایی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

راجع به دختر تنهای که باید تاوان خیانت خواهر ناتنیشو بده دیگه چیزی نمی گم اخه داستان لو می ره…

خلاصه رمان ناعادلانه به قضاوتم ننشین

مشغول گشت و گذار تو پاساژ بودیم که سمانه گفت: ایسان من یه لباس دکلته می خوام تو چی تو فکرته؟ من لباس باز نمی پوشم سمانه نگاه به خودت نکن شوهر داری و هواتو داره نمی زاره کسی چپ نگاهت کنه، من تنهام دوست ندارم لباسم باز باشه. همین جوری که ویترین مغازه ها رو نگاه می کردیم یه لباس آبی درباری نظرمو جلب کرد. لباس قشنگی بود با یقه کج که یه سمت از سرشونه امو نشون می داد ولی آستین دار بود خوشم اومد با سمانه رفتیم داخل و از فروشنده خواهش کردم لباس رو بده تا پرو کنم.

فروشنده سایزمو پرسید و لباس رو برام آورد به سمت اتاق پرو رفتم و لباسو پوشیدم لباس کاملا قالب تن بود. آستیناشم جذب جذب بود. سمانه رو صدا کردم تا لباس رو تو تنم ببینه و نظر بده. لباس در عین سادگی شیک بود. سمانه لباس رو که تو تنم دید یه سوت کشید و گفت دختر چی شدی مثل یه پرنسس شدی مخصوصا که همخونی با رنگ چشماتم داره چه هلویی شدی تو. به شونه ی سمانه زدم و گفتم بی حیا شدی چشم یاسین رو دور دیدی. خندید و گفت آیسان بی جنبه نباش بابا دارم ازت تعریف می کنم.

ولی آیسان بی شوخی خیلی بهت می یاد همینو بگیر اندامتو خیلی قشنگ نشون میده. لباس رو در آوردم و به فروشنده دادم گفتم می خرمش. فروشنده بعد از اینکه رقمشو حساب کرد لباس رو داخل کاورش گذاشت و داد. از مغازه زدیم بیرون حالا نوبت سمانه بود که لباسشو بخره تقریبا تمام پاساژ رو دوباره گشتیم. -سمان تو رو خدا یه چیزی بگیر پاهام تاول زد دختر شوهرت حق داره با تو نمیاد خرید. -آیسان بخدا این دیگه آخرین دوره بیا بریم همون لباس قرمزه که دیدیم پرو کنم اگه خوب بود همونو می خریم…