دانلود رمان ناعادلانه قضاوت کردم (جلد دوم) با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

باران…این تنها اسمی است که بعد از برگشتنش یاد می کند… چه کسی؟کسیه که با قصاوت تمام باران را از خود راند و او را از خانه بیرون کرد. سالها گذشته، بردیا کمی بعد طرد کردن باران، به خارج از کشور رفته و حالا بعد از چهار سال دوباره به ایران بازگشته… او در باتلاق شاید ها دست و پا میزند.تا اینکه کسی واردزندگیش می شود… باراد…

خلاصه رمان ناعادلانه قضاوت کردم

نگاهش می کنم، پنج سال پیش که برگشته بود خیلی وقت ها با هم بیرون می رفتیم اما حالا میگه خیلی سرگرم بودی! می خنده! _خب بابا من سرگرم بودم. _دیوانه. یکم با هم حرف می زنیم از بچه ها میگه، از این که چیکار کردن این چند سال. _می مونی دیگه؟ _اگه بشه. _چرا نشه، خوبشم میشه. به لیندا نگاه می کنم… این لیندا هم که انگار نه انگار از صبح منو هزار جا برده حالام بی خیال نمیشه. رد نگاهمو دنبال میکنه خیلی خانم زیبایه زبیا بود شاید اگه اینقدر آرایش نمی کرد زیباتر میشد.

شاید اگه اونطوری تیپ نمی زد بهتر میشد… هزار دفعه گفتم اینجوری نگردد ولی کو گوش شنوا جواب کوتاهی میدم. آره همین بابا این بیچاره از اون موقع که اومدی آویزونت بود تا من نجاتت دادم. _اینقدر محبت می کنه من یه جوری میشم تو فقط میگی آره …؟ _چی بگم، بگم نه؟ _بی احساسی دیگه ببین چطوری نگات می کنه. _بی خیال حسام. _ببین تو رو خدا خدا شانس بده ما که از این شانسا نداریم. _خجالت بکش. _راست میگم دیگه پیر شدم رفت ۳۳ سالمه هنوز تنهای تنهای تنهام تو که راست میگی.

باور کن به جون اون دختره.. به سمتی که اشاره کرده نگاه می کنم… دختر زیبایی بود یا نبودشو نمیدونم چون واقعا اینقدر آرایش داشت که اصلا مشخص نبود، هیکل بدی نداشت ولی از اون تیپ هایی بود که من اصلا نمی پسندیدم. سرم و با خنده تکون میدم. _مشخصه کاملا. _یکم با حسام حرف می زنم و بعد میرم سراغ لیندا. _خواهش می کنم بردیا. _لیندا خستم. _یکم دیگه بمونیم میریم دیگه عزیزم. با بی حوصلگی دستم رو از دستش بیرون میارم. _فقط نیم ساعت، بعدش میرم بی تو یا با تو…