دانلود رمان هوس اینترنتی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

همونیه که می تونه منو خوشبخت کنه و با هم تفاهم اخلاقی داشته باشیم . سه سال ازم بزرگتر بود . اون فیلمبردار بسیار ماهری بود و یه فروشگاه بسیار بزرگ فروش وسایل عکاسی و فیلمبرداری و چاپ و ظهور عکس و فیلم داشت و یه چیزی حدود بیست تا دختر و پسر تو فروشگاهش کار می کردند. خوش قیافه هم بود ولی من خوش تیپ تراشو رد کرده بودم . در هر حال دلم می خواست یه زندگی آروم و راحتو باهاش تجربه کنم…

خلاصه رمان هوس اینترنتی

کیوان داشت میومد سمت ما… جوون خیلی خوش تیپ و خوش هیکلی بود. ولی به خودم گفتم بهتره آدم حسابش نکنم. با این مطالبی که فتانه در موردش تعریف کرده
بود باید خودمو واکسینه می کردم. چون اینا رو رو بدی آدمو سوار میشن و منم که به کسی باج بده نیستم. ولی یه کت و شلوار مشکی براق و یه پیرهن سفید خوش رنگ به تن داشت. تعجب می کردم گه چرا کراوات نبسته. شاید از بس هر کی از راه رسیده و کراوات فوکلی شده، این آقا کیوان ما خواسته یه جورایی سنت شکنی کنه.

اومد طرف ما خیلی معمولی جواب سلامشو دادم. -فتانه خانوم افتخار آشناییبا چه کسی رو دارم ؟؟ فتانه که اگه به خاطر من نبود همچنان اخم آلود و ارث پدر خواهانه با این جوان رفتار می کرد گفت طناز جان همسر آقا مهرداد کار فر مای بنده هستند… رفت و بر گشت و با یه بطری نوشیدنی غیرمجاز اومد کنارمون و دو تا گیلاس پر کرد و یکیشو داد به دستم. فتانه: کیوان خان طناز جون اهلش نیستند .-ولی این با عرقای خودمون فرق می کنه. -کیوان خان هر چی فرزانه خانوم می فرمایند کاملا درسته.

من خودم عاقلم و بالغ می تونم برای خودم تصمیم بگیرم این که چه چیزی برام خوبه و چه چیزی بد -حالا چرا عصبی میشین. فتانه تو کار دیگه ای نداری همش پاپیچ طناز جون شدی ؟؟ شاید دلش بخواد یه هوایی بخوره یه گپی بزنه. راستش از این تیپ زده از خود مغرور اصلا خوشم نمی اومد . هر زنی که از کنارش رد می شد یه نشگونی از صورتش بر می داشت یا این که یه متلکی می گفت و از خاطره ای حتی در یک جمله یادآوری می کرد و می رفت. من این طور نتیحه گیری کردم که…