دانلود رمان پروفسور از شارلوت برونته با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

چند روز پیش که به اوراق و نامه های خود نگاه می کردم رونوشت نامه ای را که یکسال قبل به یکی از همشاگردیهای قدیمی خود نوشته بودم پیدا کردم، متن آن چنین بود: « چارلز عزیزم تصور می کنم هنگامیکه من و تو در «ایتون» با هم بودیم اخلاق و خصوصیات هیچکدام از ما با هم جور در نمی آمد، تو آدمی آداب دان، زیرک، خونسرد و کنایه زن بودی. در مورد خودم قصد ندارم خصوصیاتم را تصور کنم و از طرفی نمی توانم به خاطر بیاورم که اخلاق و رفتارم قابل توجه و جاذب بود. آیا تو می توانی آن را به خاطر بیاوری؟….

خلاصه رمان پروفسور

صبح روز بعد به نظر می رسید ساعات در مدرسه پیلت به کندی می گذرد،من مشتاقانه می خواستم دوباره به مدرسه پهلوئی رفته و اولین درس را در محوطه ای که برایم لذت بخش بود آغاز کنم.ظهر شد و هنگام استراحت فرا رسید. ساعت یک بعد از ظهر ناهار خوردیم و بالاخره زنگ “سن گور یول”با صدای موزون ساعت دو را اعلام کرد، این همان وقتی بود که من انتظارش را می کشیدم. آقای پیلت را در پای پلکان باریکی که عقب اطاقم قرار داشت دیدم. او گفت: -تا به حال تو را چنین خوشحال ندیده بودم.

چه خبر شده؟ تنوعی در کار به وجود آمده است؟ آه!فهمیدم، اما باید کاملا عاقل و محتاط باشی، شما خیلی جوان هستید، جوانتر از آنکه بتوانی نقش خود را در کاری که انتخاب کرده ای ایفا نمائی، باید خیلی دقیق باشی، متوجه شدی؟! -مگر خطری در پیش است؟ -نمی دانم،همین قدر باید بگویم نبایستی تحت هیچگونه تاثیر و احساسی قرار بگیری، تنها همین. من خندیدم و با شنیدن عبارت”تحت تاثیر و احساس”شادمانی و مسرت زیادی در خود حس نمودم، فکر کردم که این احساس احتمالا به وجود خواهد آمد.

چون تا آن وقت همان دل مردگی و مکررات زندگی روزانه بود که به منزله زهر کشنده ای برایم به شمار می رفت.شاگردان مدرسه پسرانه با آن بلوزهای متحد الشکل نه تنها هرگز احساست مرا بر نمی انگیختند بلکه پاره ای اوقات موجب عصبانیت و ناراحتیم می شدند. از آقای پیلت جدا شدم و هنگامی که با قدم های بلند از راهرو عبور می کردم او هم در حالیکه مرا دست انداخته بود و می خندید به دنبالم به راه افتاد. دوباره نزدیک در مدرسه پهلوئی ایستادم و وارد راهرو و از کنار دیوار آن که به تقلید از سنگ مرمر سفید نقاشی شده بود گذشتم…