دانلود رمان جدال عشق و غیرت (جلد دوم) از شایسته نظری با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

روایت واقعی از دختری به نام راز است که به اجبار با مردی اخمو و ترش رو ازدواج می کند. دست بر قضا شب خواستگاری متوجه می شود این مرد همان استاد بداخلاقش است که او را مشروط کرده. راز بعد از ازدواج همچنان به دنبال عشق قدیمیش است. و غیرت استادش را به چالش می کشد…

خلاصه رمان جدال عشق و غیرت

کمی در اتاق پرسه زدم، بالاخره باید از زندانی که برای خودم درست کرده بودم خارج می شدم. به آرامی در را باز کردم و سرم را از لای در خارج کردم. صدای موزیک ملایم از داخل سالن خیالم را راحت کرد با قدم های بی صدا به سمت اتاق مطالعه رفتم قلبم به تندی میزد استرس زیادی بر من وارد شده بود. چند کتاب را جلویم گذاشتم و کلیپسم را باز و سرم را خاراندم: ای خدا چرا استرس دارم؟ چرا نمی تونم بخونم؟ کاش خونه ی خودمون بودم. نگاهی به اطراف کردم. -نگاه چه اتاق تمیزی داره آخه من چطور بخونم؟ باید دورم شلوغ باشه. آن شب با ورق زدن کتاب هایم گذراندم.

آخرهای شب مشغول خواندن شدم. اینکه سعی کنم اطرافم را تمیز نگه دارم و دور و برم را پر از کتاب نکنم سخت بود ولی باید عادت می کردم. قصد نداشتم برای خوابیدن به اتاق مشترکمان بروم. بین چهار چوب در ایستاد. ــ راز وقته خوابه. چهار زانو روی زمین نشسته بودم سر بلند کردم. ــ فعلا نمی خوابم بعد میام. _باشه من میخوابم شب بخیر. ــ شب بخیر. برق اتاق که خاموش شد گرم مطالعه شدم. به شکم خوابیدم و ورق به ورق می خواندم. صبح با روشنایی که از الی پرده وارد اتاق می شد چشم هایم را با سختی باز کردم، نگاهی به اطراف انداختم تازه متوجه نرمی بالشت

زیر و روی تنم شدم بالبخند به اشعه نور خورشید نگاه کردم. پتو را کنار زدم و از اتاق خارج شدم. نگاهی به ساعت روی دیوار انداختم. ساعت یازده صبح بود! به سمت سرویس رفتم. اوه چقدر خوابیدم اصلا نفهمیدم کمیل کی رفته! همان طور که صورتم را می شستم با خودم صحبت می کردم. صبحانه ی ساده ای خوردم، باید برای نهار چیزی آماده می کردم تایم کاری کمیل را نمی دانستم آشپزی هم که ناقص بود تلفن سیار رو از روی اپن برداشتم و شماره ی مادر و گرفتم صدای گرم و لحن مهربانش باعث کش آمدن لبم شد. ــ الو سلام مامان. ــ سلام رازکم خوبی دخترم؟