دانلود رمان خوب ترین حادثه از زینب پیش بهار با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

خزر در تدارک مراسم عروسی با نامزدش پدرام است. همه چیز خوب پیش می‌رود تا اینکه درست چند روز مانده به مراسم عروسی، جسد افرا، خواهر فراری خزر، توسط پلیس پیدا می‌ شود و مراسم عروسی به هم می‌خورد. با یافتن یک عکس در اینستاگرام خزر در پی گذشته‌ی تاریک خواهرش افرا راهی امارات می‌شود تا راز قتل خواهرش را بفهمد و این تازه شروع ماجراست. زیرا پای پدرام به عنوان …

خلاصه رمان خوب ترین حادثه

پدرام کلافه و عصبی است دلیلش را هنوز نگفته و من هم نپرسیده ام به ظرف غذای روی پایم نگاه میکنم و بعد چشم میدوزم به سمت راستم حاشیه‌ی خیابان تند تند از زیر نگاهم رد می‌شود و من میان سکوت ماشین و سرمایی که از رفتار پدرام ساطع می‌شود بلاتکلیفم بی حوصلگی و حال بدش با حرف های مادرش بدتر هم شد. توی راهرو ماندم و شهلا جون ملاحظه‌ی حضور دامادهایش، زن برادرهایش و حسین شوهر المیرا را نکرد. صدایش را بالا برد: وقتی میدونی یه امشب

همه هستیم باید بیای سنگم که از آسمون بباره باید بیای.صدای خسته پدرام به گوشم رسید: مأموریت بودم شهلا جون گفت: پدرام تا حالا هر سازی زدی رقصیدیم ولى… پدرام حرفش را برید: خسته ام شهلا بعدا حرف میزنیم. _برو این و بذار خونه شون برگرد همینجا تا حرف بزنیم. پلک زدم و المیرا سر رسید و من نگاهم را از قالی کناره مانند کف راهرو گرفتم. قابلمه‌ی غذا را به سمتم گرفت: زود بخورین سرد نشه. دستش را بالا آورد و کشید روی گونه ام. لب زد: حیف پدرام و دوست داری خزر!…

نگاهش کردم و او گونه ام را نوازش کرد: حقت این نیست به خدا. پدرام رسید و عصبی گفت: چی داری تو گوشش پچ پچ می کنی خاله؟ خاله گفتن یعنی اینکه حالش خوش نبود. المیرا با تأسف لب زد: خیلی بی عرضه ای پدرام حیف خزر واسه تو و خونواده ت. پدرام پوزخند زد: چه خوبه که یادآوری می کنی هر چند وقت یه بار. دست انداخت دور شانه ام و لب زد: بریم. با توقف ماشین به سمت پدرام میچرخم ریموت میزندو در پارکینگ باز می‌شود. کمى بعد وقتی توی خانه ایم پدرام می گوید …