دانلود رمان رهایم نکن از اسما مومنی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

رمان رهایم نکن قصه ی عشق دختری به اسم رهاست! دختری ساده که نمی تونه به پسر مورد علاقه اش بگه دوستش داره، ولی در جریان دوستی رها با دختری به اسم سوگند، مسیر زندگیش عوض می شه و یه جورایی نا خواسته در کنار پسر مورد علاقه اش قرار می گیره. داستان رها، از نوع داستان های همکاری با پلیسه ، اما با محتوای متفاوت و اتفاق های هیجانی و جذاب!

خلاصه رمان رهایم نکن

با باز شدن در حیاط راه افتادم و قدم هام رو تند کردم تا قبل حرکت کردنش از جلوش رد بشم و اونطرف خیابون به چشم چرونیم ادامه بدم، ولی همین که به جلوی ماشینش رسیدم، ماشین حرکت کرد و من نا خودآگاه جیغ کشیدم! ترسیده بودم و توان حرکت نداشتم که از ماشین پیاده شد و روبه روم وایستاد! قلبم هم از ترس و هم از شوق دیدنش و خجالت محکم به قفسه ی سینه ام می کوبید و بی قراری می کرد و من صدای تپش نامنظمش رو به وضوح می شنیدم. دستم رو روی قلبم گذاشتم،

و به او که ذره ای نگرانی توی صورت بی احساس و مردونه اش دیده نمی شد نگاه کردم که با لحن سردی که سردیش لرزه به تنم می انداخت گفت: حالتون خوبه؟چیزیتون که نشد؟اصلا متوجه نشدم کی اومدین جلوی ماشین.. هنوز هم نگاهش جدی بود مثل همیشه! -خوبم! -خب اگه خوبین لطفا کنار بایستین تا من رد بشم. از لحنش اینطور احساس کردم که داره مستقیما بهم می گه “تو برام ارزش نداری!” نگاه دلخورم رو ازش گرفتم و به سمت پارک پا تند کردم و دیدمش که با سرعت از خیابون روبه روم رد شد و رفت،

بدون اینکه بدونه چه آشوبی توی دلم به پا کرده. خسته شده بودم از این عشق یک طرفه! از این عشقی که نمی دونستم آخرش به کجا ختم می شه و قراره من رو تا کجا به دنبال خودش بکشونه، ولی یه حسی توی دلم بود که نمی ذاشت ازش دست بردارم، حسی که من رو رام خودش کرده بود و برام تعیین و تکلیف می کرد. دیگه حال قدم زدن نداشتم و روی نزدیک ترین صندلی نشستم. اینجا پارک نسبتا شلوغی بود و خیلی ها برای پیاده روی و ورزش به این پارک می اومدن. سرم رو به پشتی صندلی تکیه دادم و…

دانلود رایگان رمان رهایم نکن از اسما مومنی

می‌توانید بدون محدودیت دانلود کنید