دانلود رمان زاغ از پرتو فرهمند با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

از پلیسا متنفرم! خیلی خیلی زیاد مخصوصا پلیس های این شهر. هیچ وقت نمیشه فهمید که کدومشون رو خریدن و شدن جیره خور مافیا و کدومشون واقعی و متعهده. تو این ۶ ماهی که هر روز دارم باهاشون سر و کله میزنم، دیدگاهم نسبت بهشون بهتر که نشده هیچ، روز به روز بهشون بدبین تر هم میشم. لعنت به تمام پلیس ها!

خلاصه رمان زاغ

حتی حاظر نیستن یک ثانیه برای من وقت بزارن و گوش کنن که چی میگم. وقتی فرم “فرد گمشده” رو پر کردم، حتی یه نیم نگاهم به اون برگه لعنتی ننداختن. پیگیری های بعدش؟ اصلا همچین چیزی وجود نداشت! همه شون از هر روز دیدن من توی پاسگاه دیگه خسته شده بودن وقتی دوباره پام به پاسگاه می رسید، همه شون برام اخم و تخم می کردن. حتی براشون مهم نبود که یک زن که آوازه خیلی خوبی نداره، گم شده. از نظر اونا، این یکی هم مثل صدها زن دیگه ای که توی شهر گم میشن.

توی یک گودال تاریک و سیاه کشیده شده و دیگه قرار نیست هیچوقت اثری ازش پیدا بشه و خبری ازش شنیده بشه. سیستم مزخرف پلیس اینجا اینطوره که هر کی عکس خوشگلتری داشته باشه یا خانوادا و دوستانشون بیشتر پیگیری کنن و سر و صدای بیشتری برای پیدا کردن فرد گمشده شون راه بندازن، پلیس ها هم فقط برای اون ها یه تکونی به خودشون میدن و شاید یه کاری بکنن. بقیه کسانی که سرپرست پیگیر و قیافه خوشگل ندارن؟! میتونن برن جهنم و کسی هیچ اهمیتی به گم شدنشون نمیده!

“تالیا” جزء همون دسته ای بود که کسی براش سر و صدا راه نمینداخت. چون در واقع اصلا هیچکس رو نداشت که پیگیرش باشه. و این یعنی همه چیز به من بستگی داشت و خودم تنهایی باید می فهمیدم که چه بلایی به سر دوستم اومده. قضیه پدرمم دقیقا همینجوری شده بود. همه فراموش کردن که به چه طرز فجیع و ظالمانه ای کشته شد و هیچکس برای پیدا کردن قاتلش وقت صرف نکرد. از نظر پلیس، پدرم حقش بود که اونطوری بمیره. چون اون یک بوکسر بی نام و نشون بود که توی مسابقات خیابونی شرکت می کرد….