دانلود رمان شکارگر (جلد اول مجموعه منظومه تاریک) از پرتو فرهمند با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

چه اتفاقی میفته وقتی یک نیروی توقف‌ ناپذیر با یک جسم غیرمتحرک در میدان مرگ برخورد کنه؟ در زیر پوسته تاریک و مخوف جهان مافیا، تریستن کین یک ناهنجاریه. تنها عضو غیرخونی اوت‌فیت تنبرآ که تونسته به رده‌های بالا برسه. اون یک معماست، یک راز. مهارت هاش منحصر بفرد و بی‌همتان. وفاداریش شک برانگیز و نامعلومه. اهدافش مبهم و مجهولن. اون مرگبار و کُشنده‌ست و خودشم اینو میدونه.و از طرفی دیگه مورانا ویتالیو، دختر نابغه و خارق العاده خانواده رقیب. کاری که تریستن کین با اسلحه انجام میده،موانا با کامپیوتر انجام میده …

خلاصه رمان شکارگر

“جدال” دوتا نگهبان جلوی در دو لنگه ساختمون ایستاده بودن و بی تفاوت به مورانا نگاه می‌کردن. مورانا کمرشو صاف نگه داشت چونه شو بالا انداخت و خداروشکر کرد که روی کفشای پاشنه بلندش تلوتلو نمیخوره. سردرد خفیف تنها علامتی بود که از مسمومیت داروی براش به جا مونده بود نور مهتاب و چراغ های تزئینی باغ ترکیب جذابی از نقره ای و طلایی ایجاد کرده بودن اگر مورانا یک غریبه بود و این عمارت رو نمی‌شناخت با خودش می‌گفت وارد قصر رویایی شاهزاده پریون شده اما غریبه نبود می‌دونست زیبایی و شکوه عمارت فقط یک

توهمه برای پوشوندن خون و قتل‌ هایی که درونش اتفاق افتاده رازهایی که زیر تک تک سنگ های این عمارت خوابیده بودن. قصه های ممنوعه و ناگفته از مردهایی که وارد عمارت میشدن و دیگه هیچوقت ازش بیرون نمیومدن و هیچکس اون ها رو نمی‌دید. مورانا مجبور بود از اون مسیر بگذره تا به جای خوابش برسه. اتاقی که ده ها سال توش می‌خوابید. وابستگیش به آپاندیسش بیشتر از وابستگیش به این خونه لعنتی بود. یکی از نگهبان ها دستشو بالا برد و هندزفری بیسیم که توی گوشش بود فشرد دست دیگه شو جلوی مورانا نگه داشت تا متوقفش

کنه با صدای متعادلی پرسید: -بله رئیس؟ بعد به صدای پشت هندزفری گوش سپرد و بعد رو به مورانا گفت: پدرتون توی کتابخونه منتظرتونن. اوه خدا.چشماشو با حرص توی حدقه چرخوند از کنار نگهبان ها رد شد و قدم به داخل ساختمون گذاشت پاشنه های کفشش روی سنگ مرمر تق تق دلهره آوری ایجاد میکردن از نیمه شب گذشته بود و نور داخل کم بود راهرویی که به کتابخونه می‌رسید حتی تاریکتر هم بود مورانا انقدر جلو رفت تا بالاخره در کتابخونه پدرش در محدوده دید قرار گرفت نفساش منظم بود قلبش تند نمی‌کوبید و کف دستاش حتی …