دانلود رمان صعود از گناه از کورا ریلی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

مارچلا ویتیلو تو قفس طلایی بزرگ شده. وقتی پدرت ترسناک ترین مرد نیویورک باشه، مردم بهت احترام میذارن. مارچلا که قراره با دوست پسر مورد تایید پدرش ازدواج کنه، از اینکه باهاش مثل یه عروسک چینی گران بها رفتار میشه و از زندگی ای که خانوادش بهش تحمیل کردن، خسته شده. تا اینکه همه‌ی چیزهایی که بدون زحمت و قدردانی به دست آورده بود ازش گرفته میشه. جایی که الان هست، اسمش هیچ هیبتی به همراه نداره، فقط باعث درد و تحقیر میشه. وقتی تو یه قلعه ی مرتفع بزرگ شده باشی سقوط خیلی عمیق تره. گناهان پدران راهی برا جبران داره… ولی چه کسی باید بهاشو بده؟

خلاصه رمان صعود از گناه

“مدکس” چند هفته بود که مارچلا رو تعقیب می کردیم و منتظر بهترین لحظه برا دزدیدنش بودیم متأسفانه اقدامات ایمنی ای که ویتیلو براش ترتیب داده بود تقریبا غیر قابل نفوذ بود. ارل داشت صبر شو از دست می داد، ولی اقدام خطرناک فقط باعث هوشیارتر شدن ویتیلو می شد و به جایی نمی رسوندمون. گونار گفت: شاید از در دیگه ای رفته. هیچ وقت اینقدر عصبی ندیده بودمش. گفتم: نه ماشین ها هنوز اینجان بذار منطقه رو بررسی کنم. از ون خارج شدم و تو پیاده رو قدم زدم. حتی با استتار هم خطر شناسایی شدن توسط

محافظ های مارچلا زیاد بود ولی اینو می تونستم تو خونم حس کنم که امروز روزش بود. بالاخره دیدمش با یه مرد مسن که کت خردلی و کفش لوفر ات خردا پوشیده بود احتمالا به پروفسور، صحبت می کرد. محافظ های مارچلا به فاصله ی محترمانه داشتن ولی بازم نزدیک تر از این بودن که بتونیم بگیریمش. با فاصله ی امن مارچلا رو تو محوطه ی دانشگاه تعقیب کردم حتی چند تا کتاب از کتابخونه برداشته بودم تا عادی به نظر برسه. تو رشته تجارت و بازاریابی تحصیل می کرد یا حداقل وانمود می کرد که این کار رو میکنه شاید باباش

مدرکشو براش می خرید اینجوری نبود که به تحصیلات دانشگاهی نیاز داشته باشه تهش با اون نامزد کودنش ازدواج می کرد و مثل همه‌ی زن های اوباش به همسر با کلاس خونه دار می شد. بیشتر از یه هفته بود که مارچلا و پسره رو با هم ندیده بودم که غیر عادی بود ولی امروز مثل یه توله سگ گمشده دنبال مارچلا راه افتاده بود حتما چیزی در مورد زن ها نمی‌دونست، چون انگار نمی‌فهمید مارچلا چقدر از التماس‌هاش خسته و آزرده شده بود. ولی ناله هاش بالاخره جواب داد و مارچلا برا صحبت کردن باهاش تا ماشینش رفت دنبالش …