دانلود رمان عاطفه از حمید درکی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

درمورد دخترافغانی هست. پدرش مریضه برادرش پاهاش شکسته مادرش سرطان داره. عاطفه مجبورمیشه برای کمک خرج زندگی لباس پسرانه بپوشه و اتفاق بدی میفته…

خلاصه رمان عاطفه

آن روز هوا گرم بود و بازار حسابی شلوغ بود. جواد کوشید تا بارهای سبک و مسافت های نزدیک را به عاطفه بدهد بعد از ظهر جواد برای استراحت به گاراژ رفت تا ناهار خود را بخورد و عاطفه نیست. چرخ دستی را به او سپرد و راهی خانه شد و بعد از تعویض لباس؛ وانمود کرد که از مدرسه بخانه برگشته است. به محض رسیدن به خانه از فرط خستگی نتوانست ناهارش را بخورد و ساعاتی به خواب عمیق فرورفت، غروب که از خواب برخاست، مادرش به او گفت: عاطفه جان، حالت بد شده مادر، چرا خوابیدی؟ هیچ می دونی چند بار صدات زدم،

بیدار نشدی؟ دیگر داشتم حسابی می ترسیدم که خداروشکر چشم هات باز شدن چی شده دخترم. عاطفه: هیچی مادر، امروز معلم نداشتیم، حسابی در حیاط مدرسه بازی کردیم و منم خسته شدم، شما نگران نباش. عاطفه رفت و داروهای که برای مادرش خریده بود را به او داد و گفت مادرجون: بیا بگیر، اینم داروهای باقی مونده نسخه که دیروز داروخونه نداشت، بیا بگیرش. فاطمه مادرش حسابی اورا دعا کرد و صورتش را بوسید. فردای آنروز نیز عاطفه دوباره سراغ جواد رفت و بعد از راضی کردن جواد با او عازم بازار شد و توانست پول خوبی بدست آورد،

عاطفه به سختی کار می کرد و هر روز بیشتر با فرهنگ عمومی مردم شهر آشنا می شد. از اینکه توانسته بود برای خانواده مفید واقع بشود بسیار خوشحال بود اما ترس آن را داشت تا رازش آشکار شود و از مدرسه خانواده را به علت غیبت طولانی باخبر کنند، اما از آنجایی که آنان مستاجر بودند و دائم آدرس منزلشان تغییر می کرد با خیال راحت به کارش ادامه داد. او دستکش ها و لیف و کیسه حمام و سایر پوشاک بافتنی مادرش را به فروشگاهی در مرکز شهر می برد و به آنجا می فروخت و با یکی از کارگران دختر آنجا به نام پرستو مهاجر آشنا شد و…

دانلود رایگان رمان عاطفه از حمید درکی

می‌توانید بدون محدودیت دانلود کنید