دانلود رمان مرزی میان برزخ از مهشید حاجی زاده با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

من اردلان مشایخ تک پسر خاندان مشایخ کسی که کمتر کسی هست تو دنیا که اسممو نشنیده باشه کمتر کسیه که جلال ، شکوه و قدرتم رو ندیده باشه کمتر کسی هست که با شنیدن اسمم از ترس زبونش بند نیومده باشه من کسی هستم که هر دختری آرزوی اغوشه منو داره ولی او.. امان از او دنیا ازم می ترسن ولی اونی که باید بترسه نمی ترسه با اون چشمایی جذاب دریاییش توی چشمام زل می زنه و با نهایت گستاخی از تنفرش نسبت بهم دم می زنه باید بدستش بیارم اون باید ملکه قصرم بشه باید تا ابد تا اغوشم اسیر بشه تا ابد…

خلاصه رمان مرزی میان برزخ

این جلو نیومدنش فقط دوتا دلیل داشت یکی اینکه از خودش کله گنده تر بود که نمی تونست بهش زور بگه یکی هم اینکه می تونست خودی باشه خیلی شیک و باکلاس بودن… مو های سفید سرش جذاب ترش می‌کرد عصا گرون قیمت توی دستش ابُهت بیشتری بهش میاد _دوسش داری؟؟ از نگاه کردن ضایعات بهش دست کشیدم فارسی حرف میزد تعجب‌آور بود انگار نگاهمو به گیجی تعبیر کرده باشد دوباره گفت: _اردلان میگم بایه لحن متنفر و تمسخر امیز گفتم: +آره دیوونشم میمیرم براش.

_ از طرز حرف زدن معلومه!!! هرچند که این بچه که هیچ وقت آداب و معاشرت با یک خانم یاد نگرفت + آداب معاشرت کاش فقط آداب معاشرت بود یه آدم زورگو، گستاخ، خودتواه ،از خود مچکر… _کوتاه بیا دختر جون دیگه اینقدرا هم این بچه بد نیست. +اگر زورم بهش می رسید می دونستم چیکارش کنم. _اینجوری هم که تو میگی نیست دیگه دختر جون!! +چرا دقیقاً چند همین جوریه، تازه این فقط چندتا از ویژگی حضرت آقا بود، که خدمتتون عرض کردم.

_حالا تو ولش کن اون مردتیکه رو، از خودت بهم بگو !!! تو صورتش نگاه کردم، چشماش به طرز وحشتناکی نفوذ ناپذیر بوده. حرف زدنش، لباس پوشیدنش، راه رفتنش
حتی طوری که روی صندلی کناریم نشسته بود پر بود از اصالت، پر بود از قدرت می دونست چه جوری از زبان کسی که می خوست حرف بکشه بیرون، لحنش ادمو جادو می کرد. طوری که خودت نمی فهمیدی که داری چیکار می کنی +یعنی می خواین بگین درباره من هیچی نمی دونینن… تو چشماش نگاه کردم و با یه لحن خیلی جدی گفتم…