دانلود رمان مرگ و زندگی از asma.a با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

تنها بودم خیلی تنها… شاید قبلا یکی بود که حداقل انقدر تنهایی رو احساس نمی کردم، حتی با وجود اون هم گاهی تنها بودم اما حالم در کنارش خوب بود. نمیدونم چیشد که یک روز به کل همه زندگیم از هم پاچید اسمم دنیا، تنها زندگی میکنم خب راستش قبلنا که اون بود انقدر تنها نبودم اما الان خیلی افسرده و گوشه گیر و تنها شدم. مادرمو میگم اون بود پدرم بود خواهرم بود اما یک روز همه ناپدید شدند. اونا فوت نکردند اما…

خلاصه رمان مرگ و زندگی

[دنیا] هرچی به سارا زنگ زدم جواب ندادو میگفت در دسترس نیست، وقتی اومدم خونه ساعت نه شب بود و ماشینش هم که نبود نگرانش شدم. سمت مجله ها و روزنامه ها رفتم و دستی بهشون کشیدم که چشمم افتادبه اسم میلاد محمدی. فامیل استادم هم محمدی وااا خو نه نه چیزی که فکر میکنم نیست لابد فامیلن یا هرچی هرکی که فامیلیشون یکی بود فامیلی ندارن. نوشته بود که یه قاتله اما بیشتر که نگاه کردن دیدم سارا دور اسمش قلب کشیده . این یعنی چی، چرا باید دور اسم این قلب بکشه، مگه دوسش داره، آخه چرا عاشق یه قاتل شده، چرا اینو بهم نگفته… ذهنم خیلی درگیر شد و

فکرم هزار جا رفت و بازم زنگ زدم که جواب نداد. اه بلندی گفتم و خودمو ولو کردم رو مبل و داد زدم. مرضیههه. مرضیه: جانم خانوم چیشده حالتون خوبه. من: اوففف نه معلوم نیست این ستاره کدوم گوریه تو ندیدیش؟ مرضیه با چشمای گشاد شده نگاهم کرد و گفت: نه. چشمامو بستم و دستمو رو سرم گذاشتم و گفتم: خیلی خب باشه برو به کارت برس یه دمنوشی چمدونم یه چیزی بیار حالم خوب نیس اه. چشمی گفت و رفت تو آشپزخونه… چشمامو رو هم گذاشتم و یکم به خودم استراحت دادم… وای مامان خوبی، وای بابا بیاید بغلم ببینمتون. چقد دلتنگتون بودم این همه سال کجابودید، وای

کلی دنبالتون گشتم شما غیب شدید آره؟! کجایید ها بیاید تو بغلم دیگه مگه نمی شنوید صدامو. آبجی کجاست، کجایی آجی جونم. هی با شمام حرف بزنید تنهام نزارید… کجا دارید میرید وایسید نرید نه نه لطفا نرید لطفا مامان بابا… با نفس نفس بلند شدم و بدنم داغ شده بود که چشمامو باز کردم و دیدم مرضیه با ترس روبروم دمنوش به دست و با حوله ای خیس ایستاده… حوله رو از دستش گرفتم و رو صورتم مالیدم و دمنوشو رو میز گذاشتم و دستمو رو سرم گذاشتم. مرضیه: خوبی خانوم؟ چیشده تو خواب حرف میزدید تب کردید.من: خواب دیدم پدر مادرم اومدم اما انگار صدامو نمیشنیدن و رفتن..