دانلود رمان معشوقه رسام (جلد دوم) از سلنا شمس با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

رمان برگفته از پسری هست که نویان یک روز بهش شلیک می‌کنه و آدم های رسام هیوا رو میدزدن تا به رسام کمک کنه؛ رسام وقتی می‌فهمه اون دختر”هیوا” خواهر نویان هست اون رو عقد می‌کنه تا اینکه سر عقد می‌فهمه هیوا همون…

خلاصه رمان معشوقه رسام

هر بار با یادآوری حرف های نویان بیشتر ازشون می ترسیدم… نویان می گفت دختر های کم سن و سال رو قاچاق می کردن… اگه منم با او ن دخترا ببرن چی؟ با دیدن نگاه رسام یکمی ازش فاصله گرفتم و گفتم: حالت خوبه؟ درد داری؟ با لب های خشک شدش گفت: _ خو … بم … آب .. میخوام. از سر جام بلند شدم و در اتاق رو باز کردم که نگاهم به بادیگارد افتاد… با اخم نگاهم کرد که گفتم: _ یه لیوان آب برای رسام بیار… به خدمه هم بگو یه سوپ مقوی براش درست کنن. سری تکون داد و رفت… چه خوب خیلی حرف گوش کنه… در اتاق رو بستم و به سمت رسام برگشتم… باند رو برداشتم و بهش

نزدیک شدم که ببندم… بعد از بستن باند در اتاق زده شد که فهمیدم بادیگارده چون فقط اون و خدمه در می زد… لیوان اب رو ازش گرفتم که گفت: _ نیم ساعت دیگه سوپ آماده میشه. _ ممنون. در اتاق رو بستم و به سمت رسام برگشتم… با اخم عمیق تو فکر فرو رفته بود… کنارش نشستم و گفتم: _ آب می خواستی؟ نگاهی تو چشم هام انداخت و بعد به لیوان نگاه کرد و دستشو به سمتم دراز کرد که بگیره که گفتم: _ خودم بهت میدم._ دست دارم. لیوان آب رو از دستم گرفت و یکمشو خورد.. نگاهی به سرم انداخت و گفت: _ اینو در بیار. _ نمیشه باید تو دستت بمونه. با اخم و صدای سردی گفت:

_ گفتم در بیار. با دیدن لجبازی هاش به درکی گفتم و سرم رو در اوردم که در اتاق باز شد و میثم امد تو… با دیدن رسام لبخندی زد و به سمتش امد… “رسام ” با دیدن میثم یه دستمو براش باز کردم که به سمتم امد و جوری که دردم نیاد منو بغل کرد و گفت: _ خوبی داداش… درد نداری؟ _ نه خوبم. _ببخشید نتونستم برات امکانات بهتری فراهم کنم. _ همینشم زیادیه… چشم هامو با حس سوزش سینم بستم و سعی کردم آروم باشم… چشمامو باز کردم که نگاهم به دختره چشم سبز افتاد… ازش ممنون بودم چون اگه اون نبود ممکنه منم الان نبودم و شنیدم امیر گفت پرستاره اما واقعا کار بزرگی انجام داده…

دانلود رایگان رمان معشوقه رسام (جلد دوم) از سلنا شمس

می‌توانید بدون محدودیت دانلود کنید