دانلود رمان ملکه منزوی از نازنین آقایی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان در مورد دختر مغروری هست که هیچ کس رو حساب نمیکنه، ولی کسی از دل این دختر و زجرایی که کشیده خبر نداره. ازدواج میکنه و بچه دار میشه! اما درست وقتی احساس خوشبختی میکنه از دختری که روزی خودش بهش پر و بال داده بود رو دست میخوره و…

خلاصه رمان ملکه منزوی

توی یکی از رستوران های سر راهی نشسته بودیم و منتظر آوردن سفارش هامون بودیم بچه ها مشغول حرف زدن با همدیگه بودن و هیجاناتشون رو خالی میکردن درست عین بچه های ابتدایی از بودن کنار همدیگه برای اردوی شمال خوشحال بودن و با سر و کله زدن هاشون با همدیگه انرژی شون رو خالی می کردن بی حوصله سرجام نشسته بودم و گاهی هم نیم نگاهی به بنفشه ای که با اصرار اون راضی به پذیرفتن این اردوی اجباری شدم مینداختم. که سعیدی صندلی کناریمون رو کنار میزنه و میگه: حال و احوال خانما چطوره؟ نیم نگاهی بهش میندازم جوابم بهش سکوتم و همون نیم نگاه انداخته بهش.

اما بنفشه رسم خانم بودن رو تمام و کمال اجرا میکنه و میگه: ممنون آقای سعیدی. سعیدی بعد از خوش و بش کوتاهش با بنفشه به سمت من برمیگرده و میگه: اصلا فکرش رو هم نمی کردم که شما رو تو این اردو ببینم. در حالی که با گوشیم ور میرم شروع به نطق کردن میکنم و میگم: اولا برای واضح شدن شرایط اینکه شما هیچ کاره ی این دانشگاهید و این هم یک اردوی دانشجویه از طرف دانشگاه پس اینکه فکر کردن راجب اینکه من تو این اردو حضور داشته باشم یا نداشته باشم به شما مربوط نیست و دوم فقط محض اطلاع اینکه اومدن به این اردو به خواست خودم نبوده و به اصرار بنفشه اومدم…

سری تکون میده و با لحنی تحقیر آمیز میگه: ضحدس میزدم اومدن به اینجور اردوها برای شما فقط در صورتی ممکنه که کسی مجبورتون کرده باشه. نگاهی بهش میندازم و در حالی که گوشیم رو با آرامش روی میز میدارم دست به سینه میشم و میگم: اووم اواقعا؟ چرا اینطوری حدس میزنید؟ ژست خودم رو تقلید میکنه و دست به سینه میشه و میگه به خاطر اینکه شما یه آدم افسرده و منزوی هستید. ابروم بالا میره و آدم به این صرافت و پررویی واقعا نوبره: اوه شما اینطور فکر میکنید آقای سعیدی؟ من دقیقا همینطور فکر میکنم. بنقشه مداخله میکنه و میگه آقای سعیدی پانیذ اصلا اونطوری که نشون میده نیست…