دانلود رمان میراث یاس از سیما نبیان منش با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان راجع به یه دخترِ جویای کار به اسم یاسِ که دلش می خواد ازلحاظ مالی مستقل بشه تا بتونه خرج و مخارج خودشو دربیاره… دوست صمیمیش که برای یه آدم با نفوذ کار میکنه. اونو مهماندار هواپیمای شخصی رئیسش میراث، که یه آدم دختر باز هست میکنه… روز اول کاری وقتی تو هواپیما هستن میراث وقتی یاسو میبینه ازش خوشش میاد و سعی میکنه بهش دست درازی بکنه و اینکارو میکنه… یاس باردار میشه اما میفهمه که میراث زن داره و این نفرتشو بیشتر میکنه ولی…

خلاصه رمان میراث یاس

شق ورق رو به روی زارا و در سمت دیگه ی در ورودی هواپیما ایستادم اولین کسی که از پله ها بالا اومد هلن بود در حالی که مثل همیشه کیف لپتاپ و مدارکش همراهش بودن. درحین گذر از کنار ما نگاهی سراسر تحقیر و کینه به من انداخت. مشکلش رو با خودم نفهمیدم البته این دختر همیشه در هر نگاهی نمادی از غرورو خود شیفتگی و خود شاخ پنداری بود. توجهی نکردم شاید رسالت اون نفرت ورزیدن باشه اما من نه… نمی خواستم به خودم این اجازه رد بدم رفتار بد دیگران من رو هم بد بکنه. دستیارا و مشاورهاش یا بهتره بگم آدمایی که ظاهرا در تمام

شرایط کنارش بودن زودتر از خودش بالا اومدن دلم واسش تنگ شده بود واسه همین با یه شیطنت به گام جلوتر رفتم و سرم رو یه کوچولو کج کردم تا ببینمش، سیگارش دستش بود و یکی از محافظ هاش هم پشت سرش ایستاده بود و اون تلفنی صحبت می‌کرد و می‌خندید. از حرف هاش چیزی متوجه نشدم چون به زبون دیگه ای صحبت می کرد. محو تماشاش شدم توی اون تیپ جدید شلوار مشکی راسته و تیشرت با رنگ خاصی از طیف رنگی سفید و یشمى. بازوهاش به من چشمک میزدن و وسوسه ام می کردن واسه اینکه دست هامو دورشون

حلقه بکنم! صحبت هاش که تموم شد سیگارش رو پرت کرد روی زمین و مغرورانه پله ها رو اومد بالا در حالی که از همون لحظه چشمش به من بود. لبخند زد. لبخند کامل که نه… یه نیمچه لبخند که البته بدجور به دل میشینه. لب هامو رو هم فشار دادم که توجه زارارو به خودم جلب نکنم هرچند اون از همون اول مشخص بود چشمش دنبالم… میراث که اومد بالا نامحسوس دستش رو به سمتم دراز کرد و انگشتامو فشار داد و همزمان یه چشمک بهم زد. آهسته خندیدم و با ابرو بهش اشاره کردم کارش رو متوقف کنه.  توجهی نکرد…