دانلود رمان نزدیک تر از سایه از مهری هاشمی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

حامین بادیگارد جذابی که ناخواسته مجبور میشه از دختر تخس و پروئه رئیس یه باند مافیا محافظت کنه، دختری که سال ها خارج از ایران زندگی کرده و چیزی از اعتقادای حامین زیادی معتقدمون نمی‌دونه. مدام تو زندگی حامین سرک می‌کشه حتی بی اجازه وارد حمومش می‌شه. مرد خشنمون و بی اندازه اذیت می‌کنه و وقتی تو یه کلبه واسه چند روز زندانی میشن اتفاق‌هایی میوفته که باور نکردنیه.

خلاصه رمان نزدیک تر از سایه

آخرین ظرف کثیف رو از روی میز برمی دارم و سمت آشپزخونه میرم که با آذین رو به رو می شم، لبخندی میزنم و سرم رو پایین میندازم -.ببخشید. -اشکالی نداره بابا من بی حواس اومدم. میخواد از کنارم بگذره که تو درگاه در پاش مثل همیشه پیچ میخوره، واقعاً بعد پنج سال و با دو تا بچه این دختر هنوز درست نشده، واسه زمین نخوردنش تو یه لحظه تصمیم میگیرم و بازوش رو میچسبم و منم تعادلم بهم می خوره و واسه زمین نخوردن ظرف های تو دستم رو ول می کنم و به چهار چوب در چنگ میزنم، صدای

شکستن ظرف ها اینقدر بلند هست که توجه همه رو جلب کنه و داریوئه عصبی رو سمت ما بکشونه، به محض رسیدن دستش پر قدرت رو ساعدم میشینه و صدای خشن ولی آرومش زیر گوشم میپیچه: -دستتو بکش. عقب می کشم و دست هام رو به حالت تسلیم بالا میبرم، آذین دست داریو رو میگیره. -داریو فقط کمک کرد نیوفتم چرا اینجوری میکنی؟ -حالم بد میشه از این رفتارت میفهمی یا نه؟ لب هام رو با زبون تر می کنم. -رفتاری نکرد که اینجوری برخورد می کنی! این بار تیر نگاه عصبیش روی من میشینه.

-به تو ربطی نداره جناب شایگان. چشم هام رو روی هم فشار میدم، من باید آرامشم رو حفظ کنم وگرنه هیچکس اندازه ی من دلش نمیخواد فک خوش فرمه این دکتری که معلوم نیست از کجا وارد زندگیمون شد رو خورد کنه. -فقط بازوشو گرفتم که زمین نخوره. یه قدم جلو میاد و خیره تو صورتم از لای فک قفل شده میغره: فکر نکن از اینکه دستشو گرفتی عصبیم من فقط از اینکه مدام به خودش آسیب میزنه شکارم، تو واسه من تهدید نیستی. خیره بهشم که آذین بازوش رو میکشه، معلومه وقتی اینجوری دل میبره…