دانلود رمان نفوذی (جلد اول) از ماریا با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

سرگرد امیر علی پلیس خشن و متعصبی که به عنوان نفوذی وارد باند مافیا می شود و به دستور رئیس باند و لو نرفتن مأموریت چند ساله اش، مجبور می شود دختر سرهنگ را گروگان بگیرد… و رئیس باند ازش می خواهد به دختر سرهنگ… امیر علی هیچ گاه فکر نمی کرد برای نجات جان دختر سرهنگ مجبور شود چنین اجباری را قبول کند و کینه ی انتقام را در دل دلارام بکارد. یک رمان مرموز و هیجانی و فوق العاده خواص…

خلاصه رمان نفوذی

عرق از سر و گردنم سرازیر بود. اما در دلم، با خودم عهد بستم، زیر نگاه های همه شکست اش را صد در صد به نمایش بگذارم… من از شش سالگی خون و دل نخورده ام که بهش ببازم… با چند تکنیک پا و مچ دست، ضرباتش را مهار کردم… با کف پا تخت سینه اش کوبیدم. تلو تلو خورد، اما موفق نشد خودش را نگه دارد… ضربه ی آخرم، بعد چهل و پنج دقیقه مبارزه ی تن به تن کاری بود… با تشویق و سوت بقیه، تند به طرف نگار قدم برداشتم… همان طور که نفس نفس می زدم دستم را به سمتش دراز کردم…

با لبخند برای حفظ ظاهر، دستش را داخل دستم گذاشت… اما نگاه و لبخند پر کینه اش، مهری شد بر ذهنم تا فراموش نکنم، این مبارز کار کشته برایم خط و نشان کشید… و فهماند که دلارام مراقب خودت باش، بد تلافی خواهم کرد… با نشستن دستی روی سر شانه ام، نگاهم را از نگاه پر رمز و راز نگار گرفتم… خانم شفیعی رو به جمع با صدای رسا و بلندی گفت: هم نگار، هم دلارام برنده ی میدان شدند… واقعا زحمت های این همه سال من رو با این تکنیک هایی که انجام دادند، جبران کردند…

نگار با پوزخند دست خانم شفیعی را فشرد و از جمع دور شد… خانم شفیعی پلک روی هم گذاشت… با یک کف رو به جمع، خاتمه ی کلاس امروز رو اعلام کرد… حوله ی کوچکم را از روی نیمکت گوشه ی سالن چنگ زدم و پشت خانم شفیعی دویدم… خانم مربی… بدون این که برگرده یا بایسته جوابم و داد… دلارام نباید امروز از اون فن استفاده می کردی… من اون تکنیک و فقط برای مواقع ضروری، اونم خارج از سالن و بچه ها، بهت آموزش داده بودم…. واقعا ناراحتم کردی…