دانلود رمان همسر اجباری از مه گل با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان دختری طرد شده… که ناخواسته قربانی شده ی یک دسیسه شیطانیست و به یک باره از دنیایی به دنیای دیگر تبعید می شود دنیایی که هیچ سنخیتی با رویا های او ندارد… دنیایی که خلاصه میشود در یک مرد… مردی مغرور و عاشق …که در دلش جایی برای آنا ندارد و…

خلاصه رمان همسر اجباری

چایی رو برداشتمو باقیموندشو سر کشیدم. آنا زود باش د لعنتی شیشو نیم شد. بسه کمتر بخور میترکی!! -چیه انگار از ارث بابات میخورم روانی ،میام دیگه. بعد دو ترم تو هنوز عین ترم اولیا رفتار میکنی. پاشدم رفتم تو اتاق بانهایت سرعت آماده شدم… قبل از اینکه بخوام از خونه شم چنگ زد به کاسه ی پراز شکلات که رو اپن بود. _د آنا مرگ بزنه تورو من راحت شم ایشاالله. -اومدم اومدم. خودم ماشین نداشتم بخاطر همین بادوستم که هم خونه ام بود میرفتم ،دخترخوب و دوست داشتنی که اسمش زهرا بود.

توراه کلی فحشم داد و تا رسیدم غر زد رفتم سر کلاس جمع همه جمع بود و میگفتن و میخندیدن. سلام چه خبره برو بچ چتونه؟! -هیچی آخر هفته تولد زیباست همه رو دعوت کرده الانم بچه ها داشتن زیبا رو مسخره می کردن با این اداهاش! زیبا: نخیر من اصلا ادا در نمیارم. زیبا تک دختر یه خونواده پول دار که با همه امکانات داشت زندگی می کرد تموم صورتشم عملی بود. از نظر زیبایی خوب بود اما به لطف ارایش و عمل. همیشه مهمونی می گرفت. همه رو دعوت می کرد.

کلاس ما بیست و هشت نفر بودیم ودر طول این یک سال باهم فوق العاده صمیمی. البته من زیاد با پسرا گرم نمیشدم چون با خدای خودم عهد کرده بودم دوست پسر واین چیزا نگیرم که خدا بهم یه شوهر چشم و دل پاک بده شاید خیلی پرویی بود اما خب دیگه… کلاس امروز ۳ساعت بود.تو راه خونه بودم دوشنبه ها فقط و فقط واسه حروم کردن خواب میریم دانشگاه آخه هشت تا ده فقط کلاس داشتیم. مدتیه خونه نرفتم دلم برای دورهمیه خانوادگیمو تنگ شده بود. من اصلیتم کرمانشاهی بود….