دانلود رمان وسوسه شیرین (جلد دوم) از کورا ریلی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

وقتی همسرت میمیره، یاس و ناراحتی احساساتی هستند که انتظارشونو میکشی، ولی من با تماشای تابوتش که توی قبر قرار می گرفت، تنها چیزی که حس می کردم خشم بود و رنجش. من و گایا هشت سال بود که ازدواج کرده بودیم. و تو روز سالگردمون، مرگ به ازدواجمون پایان داد. پایانی مناسب برای پیوندی که از همون اول نفرین شده بود. شاید این تقدیر بود که امروز گرم ترین روز تابستون محسوب میشد…

خلاصه رمان وسوسه شیرین

نفس عمیقی کشیدم و پلک زدم تا از ریختن اشک هام جلوگیری کنم. تا همین جا هم کلی شانس آورده بودم. ترجیح می دادم چشم هامو روی واقعیت های زندگی مافیایی ببندم ولی می دونستم پشت درهای بسته چه اتفاقاتی میفته. دنیای ما دنیای ظالمی بود. بابا با من خوب تا می کرد اما بارها دیده بودم بقیه ی بچه های خانواده چجوری توسط پدر هاشون آزار می بینند و عموهام چجوری با همسراشون رفتار می کنند. نامزد قبلیم از نظر سنی بهم نزدیک بود، یه پسر آروم و خجالتی که بابا برای محافظت از من انتخابش کرده بود. توی ازدواج با اون میتونستم مواضع خودم رو حفظ کنم ولی در مقابل کاسیو

کار سختی محسوب میشد. نمی خواستم تسلیم احساسات منفی بشم ولی ترس مثلِ یه درد عمیق توی وجودم جا گرفته بود.همونطور که صندل های پاشنه دار آبیمو برمیداشتم به سمت میز آرایشم رفتم. وقتی خودمو توی آینه نگاه کردم چشم هام می درخشیدند. بیشتر از هر زمانی آرایش کردم و به صورتم رنگ دادم ولی احتمالا هنوزم کمتر از چیزی بود که مامان و کاسیو انتظار داشتند. وقتی برای معرفی رسمی به سمت طبقه پایین راه افتادم، تونسته بودم خودمو آروم کنم. چشم هام هنوز از هجوم گریه گرم بودند ولی وقتی پله هارو یکی یکی به سمت بابا،کاسیو و همراهش فارو طی می کردم لبخندم دیگه نمی لرزید.

بابا دستمو گرفت و همونطور که منو به سمت همسر آینده ام هدایت می کرد فشردش. وقتی کاسیو منو دید عکس العمل کنترل شده و مودبش شاهکار بود. چشم هاش آبی تیره بودند، درست مثل اعماق اقیانوس و حالتی رو به چهرش می بخشید که انگار می تونست به آسونیِ دریای بی انتها تو رو ببلعه. وقتی لباسمو از نظر گذروند نارضایتی توی تمام اجزای چهره اش پخش شد. – کاسیو با دخترم جولیا اشنا شو. لحن پدر رنگ هشدار به خودش گرفت و حالت بی تفاوت کاسیو رو سرکوب کرد. – از آشنایی باهات خوشحالم جولیا. وقتی دستمو گرفت تا ببوسه لب هاش به زور حالت لبخند گرفت. به خودم لرزیدم…