دانلود رمان حکم نظر بازی از مژگان قاسمی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میافته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…

خلاصه رمان حکم نظر بازی

صدای لعیا مثل یک صاعقه به بدنه‌ی این شادی ناتمام زد. نه فقط سر افراد حاضر در این شادی به سمتش چرخید، بلکه کل افراد حاضر در آن محدوده ی نیمه شلوغ هم به سمت این صدای زخم خورده چرخید. نگاهی پر از بهت، شوک و ناباوری. سر همتا و بهرام به سختی به سمت لعیا که داشت به سمت‌شان می‌آمد چرخید اما قبل از رسیدن او به جمع‌شان محسن و محمد امین سریع به خودشان آمدند به سمتش رفتند تا مانع آبرو ریزی عمیق او شوند اما او بدون فوت وقت به سمت همتا حمله ور شد.

تا آن دو پسر جوان به او برسند به همتا رسید هنوز دستش بالا نیامده بود که در دست بهرام گم شد و فشار محکمی به دستش وارد کرد و سریع به عقب پرتابش کرد. کل جمع چنان در بهت حرکت او بودند که هیچ کدام توان حرکت نداشتند به جز بهرام که از شدت خشم و حرص و نفرتی عمیق ضربان قلبش هر لحظه بالاتر می‌رفت. لعیا با شتاب در میان فریاد امین به زمین خورد و با دیدن حرکت امین به سمتش شروع به شیون و زاری کرد. بقیه‌ی پسرها که در ماشین متوجه‌ی حضور لعیا نشده بودند.

سریع پایین آمدند و به سمت لعیا که در آغوش امین اشک می‌ریخت رفتند تا صحنه را درست کنند و قبل از شلوغی بیش از حد جمعیت این محفل عذاب را تمام کنند اما لعیا با سیاست تمام در میان دردی که در کمرش به خاطر برخورد به زمین پیچیده بود دست از حرف زدن نکشید و با مظلوم نمایی کامل شروع به حرف زدن کرد. _آره بایدم بزنی…بایدم مادری که دوتا دست گل بهت تحویل داده رو بزنی…من دیگه یه دختر ترگل ورگل نبودم… باید یه فیلم راه می‌نداختی تا دست منو از زندگیم کوتاه کنی…