دانلود رمان خانوم اقیانوس از راز انصاری با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

با آوای زنگ موبایل‌ام چشم از کتاب برداشتم و به صفحه‌اش که نام «مامان» بر رویش خودنمایی می‌کرد، خیره شدم. ناخودآگاه اخمی میان ابروهایم نقش بست. بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم جواب دادم: _الو، سلام. _دنیز!! سلام عزیزم. دیر جواب دادی خواستم قطع کنم….

خلاصه رمان خانوم اقیانوس

خم شدم و از توی ظرف میوه، سیبی برداشتم و گاز زدم. چشمم به رادمان بود که خیلی جدی با پشت خطی اش سخن می گفت. ناگاه حامی با نوک انگشتان پای اش ضربه ای به پهلویم زد که یک متر به هوا پریدم. نیشش را چاک داد که اخم آلود نگاهش کردم: _مگه مرض داری مردک؟! با خنده به لنا و معین اشاره کرد: _داداشت رو نگاه!! یه سرفه ای، چیزی کن که بفهمن خانواده اینجا نشسته وگرنه الان میرن تو فاز دل و قلوه و اوضاع خیط میشه. _خب به من و تو چه ربطی داره؟! اونا محرم همدیگه ان.

تو جلوی چشمات رو بگیر. _د نه د!! من الان زنم پیشم نیست، کامیارم پیش دنا نیست. این وسط فقط تو و رادمان و معین و لنا سود کردین. _خب به من چه؟! می خواستی زنت رو… میان حرفم پرید: _اوه اوه داره خطری میشه. نگاهی روانه شان کردم. لنا سرش روی سینه‌ی معین بود و معین بو.سه بر موهایش می زد و کمرش را نوازش می کرد. با کمی حرص گفتم: _داداشم واسه من و رادمان فقط الدرم بلدرم می کنه. نگران نباش معین روی این چیزا حساسه و توی جمع خطا نمیره.

ابرو بالا انداخت و صاف نشست: _اتفاقا داداشت خیلی هم اهل دله. نگاهش نکن الان دلش پیش لنا گیره کاری نمی کنه. آتیش تندی داره بچه ام. گازی به سیبم زدم و پای راستم را روی پای چپم انداختم: _من که چشمم آب نمی خوره از این معین آبی واسه لنا گرم بشه. آهسته خندیدم و حامی هم لبخند پت و پهنی زد: _گرم میشه خوب هم گرم میشه. حتی می تونم پیش بینی کنم که حرکت بعدیشون برن توی فاز بو.س. سیب ام را به طرفش پرت کردم که به سینه اش خورد و بیشتر خندید. _حامی بسه دیگه چیکارشون داری؟!…