دانلود رمان کالیپسو از سمیه بختیاروند با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

تارا در ازای دریافت مبلغ هنگفتی وارد یک عمارت می‌شه تا فلشی رو پیدا کنه که حتی از محتوی اون خبر نداره. اما خیلی زود متوجه می‌شه هیچ چیز اون طور که نشون میده نیست و برای به دست آوردن فلش باید با آبانی مقابله کنه که اون هم به دنبال به دست اوردنه فلشه و آبان عالمیان، مردی که با چشم‌های باز می‌خوابه… هرچندکه دشمن‌های زیادی داره اما هیچ کدام از اون‌ها توانایی نفوذ به درون خونه‌اش رو ندارن. اما اون هنوز هم مجبوره با چشم‌های باز بخوابه چون بزرگترین دشمنانش درون خونه‌اش اقامت دارن.خانواده اش…!

خلاصه رمان کالیپسو

آن‌قدر در فکر بودم که حضور نرگس را کنارم حس نکردم تا وقتی به حرف آمد. _ پس کی خوب می‌شم؟ وقتی می‌لرزم دیوونه‌اش می‌کنم، نمی‌خوام دیوونه‌اش کنم باز می‌ترسم باز دیوونه می‌شه. شده مثل چرخهٔ آب هی تکرار و هی تکرار… از مثالش لبخند می‌زنم، دختر کوچک من. _ ساسان اذیتت نمی‌کنه حتی وقتی دیوونه می‌شه. نمی‌فهمم چرا از کسی که انقدر بهش اعتماد داری می‌ترسی! _ من به بابامم اعتماد داشتم، به سعید هم… _ نرگس! با غیظ اسمش را گفتم. _ ببخشید.

_ فکر می‌کردم ساسان تا همین‌جا مردونگیش رو نشون داده. _ ببخشید. _ نگفتم که عذرخواهی کنی. _ گفتی! _ خیله‌خب. آره گفتم که عذرخواهی کنی… نرگس می‌خوای با یه نفر…؟ _ نه! _ هنوز که چیزی نگفتم! _ من دیوونه نیستم فقط زیاد می‌ترسم. _ نرگس! _ فقط یه وقتا بی‌اعتماد می‌شم. _ نرگس، بسه باشه؟ _ بابام من‌و ول کرد مثل یه بسته پستی که دستش امانت بوده و حالا قبل رسیدن به مقصد درش باز شده. _ خدا لعنتت کنه با این مثال‌هات، دخترهٔ خنگ! _ خب پس چی بگم؟

مثل یه میوهٔ خراب شده؟ _ تو خراب نشدی. _ کی می‌دونه؟ کی می‌خواد بدونه؟ اسم و اعتبارم لک شده وقتی حتی کسی نپرسید چی شده؟ اگه تقصیر من بود که سعید… _ بیا بغلم. اشک‌هایش که شانه‌ام را خیس کرد قلبم فروریخت. به‌یاد اولین دیدارم با نرگس افتادم. دانشجوی وکالت بودم و در دفتر یکی از اساتیدم کارآموزی می‌کردم علاوه‌بر آن صبح‌های سه‌شنبه در یک مرکز خیریه به مراجعه کنندگان مشاوره حقوقی می‌دادم. آن سه‌شنبه هم مشغول کارم بودم تا مراجعه کننده بیاید…