دانلود رمان اسارت بی پایان از مریم پیروند با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

حلما سه روز قبل از عقدش به تولد صمیمی‌ ترین دوستش می‌ره و اونجا حسابی خوش میگذرونه، پلیس همه رو دستگیر می‌کنه و آبروی نامزدش و حاجی باباش می‌ره… برخلاف تصورِ حلما، امیریل حاضر نمیشه عقد رو بهم بزنه و هردو با هم…

خلاصه رمان اسارت بی پایان

نگاهم به نشوِن روی دستم افتاد و لبخندی روی لبم جا گرفت. من این نشون رو با ارزش تر از هر چیزی می دونم، چون صاحب این نشون هم برام با ارزشه، نمیگم عاشقشم، اما به خوبی درک می کنم که بهش دل بستم. رفتار مردونه و پرجذبه اش، برام خاصه و یه کشش بزرگ در من ایجاد کرده که همیشه بهش جذب میشم. طرز نگاهش، حرف زدنش، حالت پا انداختن روی پاهاش، یا همیشه کت و شلوار پوشیدنش که نشون میده اون یه جنتلمن واقعیه و روی پوشش و لباسش، وسواس زیادی به خرج میده و یا سنجیده حرف زدن هاش که نشون از پختگی و درونگراییش هستن. حتی مدل غذا خوردنش،

که در یک لحظه نگاه یه جماعت رو به طرف خودش میکشه. همیشه دلم می خواست با کسی ازدواج کنم که شبیه اون باشه. مغرور و پر افتخار. همه به خاطر تلاش و آوازه ی بزرگش بهش افتخار می کنن و اونو مورد تحسین قرار میدن. من دختر شرور و جسوری هستم اما بی پروا، نه. تا حالا کار خطایی انجام ندادم اما دوست دارم تمام زوایای زندگی رو بشکافم و وارد دنیای هیجان و تجربه های جدید بشم. همونطور که دوست دارم به امیریل، بیشتر نزدیک بشم، اونقدر نزدیک که تمام اسرار زندگیش مثل یه کتاب خوانا برام باز بشه. توی یه خانواده تقریبا سنتی و مذهبی به دنیا اومدم. از روزی که عقلم به

کار افتاد، حاجی بابا برام تصمیم گرفت، توی بچگی مجبورم کرد نماز بخونم، به قول خودش باید تکالیف الهی انجام می دادم، به چیزهایی محکوم شدم که هیچ درکی ازشون نداشت. اینکه برای چی باید کارهای حاجی بابا رو تکرار کنم، یا چرا مثل معلمی که به شاگردش دیکته میده، تمام خواسته هاش رو مو به مو باید انجام بدم! کم کم که بزرگ شدم و با جامعه ی امروز و آدم هایی که می تونن با صراحت دیدگاه خودشون رو بیان کنن، برخورد کردم، فهمیدم قرار نیست همه شبیه حاجی بابام باشن. قرار نیست بخاطر عقاید حاجی بابا، من مخیله م رو از چیزهایی پر کنم که درکی ازشون ندارم….