دانلود رمان امیدی دوباره از کاراگل با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

بهار شمس، یه وکیلِ تازه کاره که از شوهرش جدا شده و یه دختر داره…بهار سر یکی از پرونده هاش با کارن عیشی آشنا میشه و کارن تلاش میکنه که اونو با پول بخره اما نمیتونه راضیش کنه و پرونده رو میبازه…چند ماه بعد بهار٫ وکیل شرکتی میشه که کارن یکی از سهام داراشه……..

خلاصه رمان امیدی دوباره

بهار ابروهایش را بالا انداخته و با غیض نگاهش کرد: خیلی پررویی! بخدا که خیلی پررویی…! چشم هایش را برای لحظه ای بست تا بتواند خودش را کنترل کند: بهم بگین چیکار کردم…گناهم چیه؟ گناهِ تو اینه که وارد زندگی خواهرم شدی تا با احساساتش بازی کنی…اما فکر اینجاشو نکرده بودی که من تا چه حد حواسم به خانوادم هست! من وارد زندگیش شدم تا با احساساتش بازی کنم؟ چرا اینجوری فکر میکنین؟

بهار با کلافگی دستش را در هوا تکان داد و گفت: حوصله ندارم باهات بازی کلمات راه بندازم! از اینجا برو دورِ شبنمم خط بکش…بعد از یکسال هنوز عقلت سرِ جاش نیومده؟ برا چی باید عقلم سرِ جاش بیاد وقتی عاشقشم؟ صدایش لرزید. لرزید و این لرزش از چشم بهار دور نماند… آب دهانش را قورت داد تا بغضش را پایین بفرستد: یک ساله دنبالشم که فقط ازش بپرسم چرا؟ دلیل اینکه بدون هیچ توضیحی بلاکم کرد و دیگه تو روم نگاه نکرد چیه…ولی جوابی نگرفتم…

یک سال میدونین یعنی چی؟ من اگه میخواستم با احساستش بازی کنم یکسال میوفتادم دنبالش؟ میومدم محل کار شما؟ چشمان سبز و پراز التماسش صداقت را فریاد میزدند. اما بهار قرار نبود یک سوراخ هزار بار گزیده شود…! از روی صندلی بلند شد و با تمسخر نگاهی به سر تا پایش انداخت: الان باید تحت تاثیر قرار بگیرم؟ باید حرفاتو باور کنم و اشک بریزم برا نقش بازی کردنت؟! نگاه میثم رنگ ناباوری گرفت و گفت: چرا اینجوری میکنین؟ برا چی باور نمیکنین؟