دانلود رمان ایست قلبی از مریم چاهی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه، از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان خواهرش نقش پزشکی رو بازی کنه که از خارج از کشور اومده….

خلاصه رمان ایست قلبی

صدای شکستن چیزی از طبقه پایین به گوشم رسید . کسی توی خونه نیست. همه رفتن خونه عمو رحمان تا چاره ای برای دروغ من پیدا کنن. یکی داره توی خونه راه میره. می تونم حضورش رو حس کنم . پابرهنه به سمت راهرو رفتم. مجسمه برنزی گرون قیمتی که مامانم از مسکو خریده بود و نماد تزار بود برداشتم. تنها وسیله محکم دم دستم بود. تو سر هر کی بزنم مرده. مطمئنم یکی داره مثل خودم پاورچین توی خونه قدم می زنه. آخرین پله رو که رد کردم سایه ای توی نوری که از چراغ خواب پذیرایی به نشیمن تابیده بود دیدم.

از ترس دستم رو جلوی دهنم گذاشتم و به دیوار پشت سرم تکیه زدم. موبایلم بالاست. باید یه کاری بکنم. از طرز ایستادنش معلومه دزده. داشت از راهرویی که کنارمن بود به سمت نشیمن می اومد. با ترس عقب عقب رفتم و از در دیگه ای که به پذیرایی راه داشت وارد شدم. با برخورد کمرم به بدن کسی جیغ بلندش کشیدم و مجسمه از دستم پرت شد. اونم مثل دخترا جیغ کشید و هرچی توی دستش بود روی زمین ریخت. سریع برش داشت و جلوم ایستاد.

من از ترس مثل عنکبوت به دیوار چسبیده بودم. تاریک بود. هیبت مرد قد بلندی که سرتاپا مشکی پوشیده بود و روی صورتش ماسکی کشیده بود و بجز چشم هاش چیزی دیده نمی شد وحشتی به دلم انداخت که همه کتک های امشب پای سفره عقد از یادم رفت. با انگشت اشاره اش که جلوی صورتش گرفت بهم فهموند باید ساکت بمونم. اولین بار بود بی حجاب جلوی مردی ایستاده بودم . ترس همه وجودم رو به لرزه انداخته بود. حتی از اون لحظه که جلوی همه فامیل گفتم جوابم منفیه و…