دانلود رمان دکمه و شرم (جلد چهارم مجموعه دکمه) از پنلوپه اسکای با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

کین، تریستان یکی از بزرگترین مشتریان منه. همیشه به موقع پولش رو پرداخت میکنه و همیشه به قولش عمل میکنه. اما این بار، پول نقد کم آورده. اون الان به محموله نیاز داره. پس اون بهم یه وثیقه میده. اون برده خودش رو بهم قرض داد. “آدلینا.” حال که من و پیرل خیلی به هم نزدیک هستیم. من نمیتونم از این نوع مبادله ها انجام بدم. اشتباه محض بود. غیر انسانی بود. ولی میتونم بگم اون منو میخواد و منم قطعا اونو میخوامش.

خلاصه رمان دکمه و شرم

لارز مثل یک خانواده برای هر دوی ما بود. حتی با وجود اینکه ما بهش پول می دادیم، این به این معنی نبود که ما حق داریم با اون مثل گه رفتار کنیم. ادامه دادم: ” لارز ، اون رو نادیده بگیر. اون فقط در یکی از حالات خودشه. ” کرو ول نکرد. ” من نمیخوام کین این جا باشه، مگه اینکه خودم اینجا باشم. می فهمی ؟ ” کین سرش رو تکان داد. لارز خم شد. ” البته آقا ” با عصبانیت گفتم: ” لارز رو در این مورد سرزنش نکن. ” ادامه دادم: “وقتی لارز بهم گفت که کین دم دره من دعوتش کردم، در رو باز کردم و گذاشتم بیاد داخل. پس، یکی از قدیمی ترین

دوستات رو برای کاری که زنت کرده سرزنش نکن. ” به بازو کرو ضربه ای زدم. ادامه دادم: ” ازش معذرت خواهی کن . ” لارز در حالی که از اتاق بیرون می رفت، با شتاب گفت : ” لازم نیست. ” ادامه داد: “مطمئنم که دوباره این اتفاق نمیوفته، آقای بارستی. ” بیرون رفت. به کرو تاریک ترین نگاهم رو انداختم چون باید معذرت خواهی کنه. چه خوشش بیاد چه نیاد. ” کرو تو باید خنک بشی. ” کین این رو گفت و یک تکه دیگه از نان رو برداشت و جوید. ادامه داد: ” من هیچ کاری با پیرل نمی کنم. من نمیخوام حرکتی روش بزنم… ” ” من نگران وفاداری همسرم نیستم.

” کرو توانایی طبیعی خودش رو داشت که بیشتر از کل ارتش در میدان نبرد ترسناک به نظر برسه. ادامه داد: ” نزدیک بود زنم رو بکشی من هیچ وقت این رو فراموش نمیکنم. ” با ناباوری پرسید: ” من هیچوقت نمیتونم پیرل رو ببینم؟ ” ” تو میتونی هر وقت که من این دور و بر هستم اون رو ببینی. ” کرو چنگالش رو برداشت و لازانیا رو برید. ادامه داد : ” من با زنت تنهایی قرار نمی زارم. ” کین بحث کرد: ” اگه این کار رو می کردی من اهمیتی نمی دادم. ”  “بعد از بودن با من ، اون قطعاً به دنبال کس دیگه ای برای عشق نمیگرده .” ابروهاش رو درهم کرد…