دانلود رمان دکمه و شلاق (جلد اول مجموعه دکمه) از پنلوپه اسکای با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

بدهکار هستم. از نوع گنده اش. پرداخت پول با پول یا لطف تسویه نمی شود. فقط یک چیز می خواهد. من. هر کاری یه پاداشی داره. یه دکمه. وقتی من شیشه اشو با سیصد وشصت و پنج دکمه پر کنم، اجازه میده من برم. اون بهم اجازه میده که از اینجا برم. اما من باید تک تکش رو به دست بیارم. با تسلیم به تاریک ترین، وحشی ترین و زیباترین مردی که تا به حال شناخته ام…

خلاصه رمان دکمه و شلاق

جیکوب نمی خواست پولش رو روی یک تاکسی خرج کنه، بنابراین به طرف رستوران پیاده راه افتادیم. فکر کردم ایده احمقانه ایه ولی اصرار کرد که خوبه من همیشه می تونستم چند کالری اضافی رو بسوزونم، اما ترجیح میدم چند دلار بیشتر برای آسایش صرف کنم. دست در دست، بدون هیچ مشکلی به رستوران رسیدیم و غذای خوبی خوردیم. میزی کنار پنجره داشتیم تا بتونیم کشتی ها رو توی بندر ببینیم. درخت های نخل توی باد تاب می خوردن و آب از نور ماه می درخشید. رستوران تخصصی غذاهای دریایی بود؛ که یکی از چیزهای مورد علاقه من برای خوردن بود. من ماهی گالیت و یک

لیوان نوشیدنی به توصیه گارسون سفارش دادم. جیکوب یک بشقاب غذای دریایی سفارش داد و البته غذای کالاماری غذای مورد علاقه اش بود. هر رستورانی بود، همیشه اون رو سفارش می داد. شمعی در وسط میز سوسو میزد و رستوران رو با نور ضعیف به یک هاله شاعرانه تبدیل کرده بود. زوج های دیگه محصور ما بودن. گذروندن تعطیلات درست مثل ما… رابطه ما در چند روز گذشته تغییر کرده بود و من میتونستم اون رو در هوا حس کنم. دوستیمون محکمتر شده بود. برای مدتی، من ایمان به رابطه مون رو از دست دادم، اما حالا، کم کم داشتم اون رو باور می کردم. جیکوب همان طور که چند

لحظه پیش آرام بود، آرام نبود. اون بار دیگه وزنش رو روی صندلیش جابه جا کرد، موهاش رو لمس کرد و ساعتش رو نگاه کرد. پنج بار در عرض دو دقیقه اون رو چک کرد. شوخی کردم: ” جایی باید باشی؟ ” با صدای بلندی پرسید: ” چی؟ ” ” تو به ساعتت نگاه میکنی… ” به مچ دستش روی میز اشاره کردم. ” اوه ” دستش رو زیر میز قرار داد جایی که نمی تونستم اون رو ببینم. ” ما توی تعطیلاتیم، پس مطمئن نیستم چرا این رو با خودم آوردم. ” اون با دهن بسته خندید که تبدیل به سرفه شد.جرعه ای از نوشیدنیش رو مثل آب نوشید.یک ابروم رو بالا بردم،مطمئن نبودم چرا این قدر عجیب رفتار میکنه..