دانلود رمان دکمه و گناه (جلد پنجم مجموعه دکمه) از پنلوپه اسکای با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

قرار بود اونو به تریستان برگردونم و معامله رو تموم کنم. اما از حالا از روزی که قراره آدلینا رو برگردونم وحشت دارم. واقعا میتونم این کار رو بکنم؟ من قرار بود به چیزهایی که به این زن مربوطه اهمیت ندم. من قرار بود به هیچکسی اهمییت ندم. در واقع من به بلیسیما اهمیت میدم.

خلاصه رمان دکمه و گناه

لارز جلوی در جواب داد و تعظیمی کرد . ” آقای بارستی، آقای بارستی الان اینجا نیستن. من بهشون اطلاع میدم که شما اومدید. ” ” من نیومدم اون رو ببینم. اومدم پیرل رو ببینم. ” همچنان در چارچوب در ایستاده بود و راه رو بسته بود و مثل همان پیشخدمت مودب همیشگی رفتار نمی کرد. یک دستش رو روی در گذاشته بود و یک لبخند حرفه ای بر لب داشت که اصلا واقعی نبود. تنها زمانی که به نظر می رسید واقعا لبخند میزنه، وقتی بود که با پیرل حرف میزد. ” ارباب دستورهای مخصوصی در مورد همراه های پیرل بهم داده. من مطمئنم که شما میدونین…

” آخرین باری که با پیرل تنها بودم کرو سخت بهش تلنگر زد که منو راه نده وقتی خودش نیست. ” آره، میدونم. اون نظرش رو تغییر داده. ” ” تا زمانی که این رو از زبون خودشون نشنوم شما باید دفعه دیگه تشریف بیارید. ” ” دست بردار ، لارز. تو نمیتونی الان جدی باشی. ” لارز از خندیدن دست کشید و در رو بست. حتی قفلش کرد. واوو چه ضربه ای. به کرو زنگ زدم و درباره راه ندادن لارز گفتم و بعد قطع کردم. چند دقیقه بعد، لارز در رو باز کرد. ” لطفا بفرمایید تو، آقای بارستی میتونم چیزی براتون بیارم؟ ” وقتی وارد اتاق شدم چشمام رو چرخی دادم.

“باهام خوب نباش اونم بعد از اینکه در رو روی صورتم بستی. ” ” من دستورها رو دنبال می کنم. “دست هاش رو پشت سرش گذاشت. ” من سریع چیزی برای خوردن آماده میکنم. خانم بارستی اخیرا غذا نمیخوره. شاید بتونید وادارش کنید بخوره. ” به آشپزخانه رفت و ناپدید شد. اتاق نشیمن طبقه پایین رو چک کردم، اما اونجا پیداش نکردم. بعد به ایوان رفتم و می دونستم که ترجیح میده در یک روز خوب مثل امروز اونجا بشینه. اونجا بود، روی یکی از صندلی های راحتی لم داده بود، شلوار جین و تیشرت مشکی پوشیده بود. عینک آفتابی روی پل بینیش بود، اما…