دانلود رمان بی پناهم پناهم بده از غزل با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان راجع به دختری به اسم گلساست که تنها بامادرش زندگی می کنه دختری زیبا وجذاب که اسیر بابک میشه ولی دخترقصه ما بخاطر مریضی مادرش مجبوربه ترک کشورش میشه و در اونجا به عشق زندگیش می رسه …

خلاصه رمان بی پناهم پناهم بده

ھراسون به طرف صدا برگشتم، علی بود کنارشم بابک ایستاده بود که با لبخند نگاھمون می کرد، برگشتم و نگاھی به مھرناز کردم، خانم درحالی که نیشش از دیدن علی تا بنا گوشش باز شده بود با چشمانی بی گناه نگاھم کرد، فرصت نشد حالش رو بگیرم چون بابک در حالیکه سلام می کرد کنارم نشیت و آروم زمزمه کرد: مگه قرار نبود ناھار باھم باشیم؟ خواستم دلیل بیارم که گفت: مھم نیست عزیزم… مھم اینه که الان با ھمیم و به طوری که مھرناز و علی نشدند دستمو از زیر میز گرفت.

خواستم دستمو آزاد کنم که نگذاشت، موقع غذا خوردن ھم حاظر نبود دستمو ول کنه، باز دستمو کشیدم ولی زورم بھش نمی رسید، دیدم مھرناز داره با استفھام نگاھمون میکنه، آروم گفتم ول کن لطفا نمی خوام این بفھمه، نگاھی به مھرناز کرد و دستمو ول کرد، بعد از ناھار وقتی از رستوران بیرون اومدیم مھرناز رفت سوار ماشین علی شد و دستشو برام تکون داد (می دونست با من تنھا بشه حالشو می گیرم) بابک ھم رو کرد به من: گلسا خانم من ماشین نیاوردم زحمت رسوندن من میفته گردن شما.

در جلو رو باز کرد و نشست (عجب برنامھ ریزی) !!!! با علی خداحافظی کردم و سوار ماشین شدم،خسته بودم و خوابم می اومد، در اینطور مواقع خیلی ساکت می شدم، بی توجه به بابک ماشین رو روشن کردم و راه افتادم، می دونستم داره نگاھم میکنه، گرمی نگاھشو رو خودم حس می کردم ولی عمدا نگاھش نمی کردم، دکمه ی ضبط رو زدم و در سکوت به صدای ستار گوش دادیم: انگار با من از ھمه کس آشناتری از ھر صدای خوب برایم صدا تری آیینه ای به پاکی سرچشمه ی یقین
با اینکھ رو به روی منی و مکدری…