دانلود رمان دوئت از راضیه درویش زاده و بهار حلوائی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

امیرصدرا صدیق آهنگساز جوان و موفقی‌ست که درصدد ازدواج با شاگردش، سایه روزبهان است. دختری بلندپرواز و تشنه ی شهرت که با یک خیانت بزرگ، چندین رابطه را به ویرانی می‌کشاند. حال بد صدرا همزمان می‌شود با آمدن خواهرزاده ی همخانه‌اش به منزلشان برای اقامتی طولانی… دختری که سال ها یواشکی عشق صدرا را به دل دارد و حالا می‌خواهد مرحم زخم دلش شود… اما تقدیر بازی دیگری برایشان رقم زده! بازی سراسر فراز و نشیب…

خلاصه رمان دوئت

وارد سالن که شدند استرسش از قبل هم بیشتر شد. سالن پر بود از دخترهای هم سن و سال خودش که با ظاهرها ی متفاوت، منتظر دادن تست بازیگری بودند. شاهین دم گوشش زمزمه کرد. – نگران نباش اینا سیاهی لشگرن، تو سوپراستارشونی ترمه جونم! ترمه لبش را داخل دهانش کشید و پوست لبش را به دندان گرفت. – بشین الان میام. شاهین سمت میز منشی رفت. منشی با دیدنش بلند شد و سلام علیک گرمی کرد. چیزی به منشی گفت و داخل یکی از اتاق ها رفت. بعد ازپنج دقیقه بیرون آمد.

باز هم چیزی به منشی گفت و به سمت ترمه برگشت. – این دختره که بیاد بیرون نوبت توئه! آب دهانش را قورت داد و گفت: – شاهین این همه آدم جلوتر از منن، من چرا برم؟ شاهین کنارش نشست و گفت: – واسه این که هر چی بیشتر بمونی و اینا رو ببینی استرست بیشتر میشه. بعدشم انتظار نداری که تو هم مثل اینا تو صف بمونی؟ یه فرقی باید بین تو و اینا باشه دیگه .بعدشم مطمئنم افشین بعد از دی دن تو به اینا نگاه هم نمی کنه. دخترک با کفش اسپرتش روی سرامیک ضرب گرفته بود.

هم از استرس زیاد و هم از این که دلش نمی خواست با پارتی بازیگر شود. یک عمر به بازیگرانی که با پارتی بازی بازیگر شده بودند، فحش و بد و بیراه می‌گفت. حالا خودش هم قرار بود بشود یکی از همان ها؟! صدای منشی تو سالن پیچید: خانوم بزرگمهر؟! شاهین دم گوشش لب زد. – پاشو خانومی نوبت توئه. برو تو آتیش بسوزون بیا منتظرتم. ترمه مثل فشنگ ایستاد. -شاهین تو نمیای؟ شاهین عاقل اندر سفیه نگاهش کرد. -نه! افشین گفته می خواد خودش تنها دخترها رو ببینه به من اجازه نداد تو باشم. برو عزیزدل…