دانلود رمان شکوفه سیب از سعیده نعمتی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان دختری که طی یه خواستگاری سنتی، با خواستگارش که خیلی هم معقوله ازدواج می کنه و امید داره به یه زندگی پر از عشق و آرامش، چیزی که تو رویاهاش تصورش می کرد!… اما دست سرنوشت چیز دیگه ای رو نوشته…

خلاصه رمان شکوفه سیب

رو به آِیدا چشمک زد و ادامه داد: -اینم بگم که داداش ما آکبنده. مهر و موم دادیم دستت مثل من تجربه نداره خودت باید راهش بندازی تا کفتر بشه واست. امیر سام عقب عقب از باغچه کلوخی گلی برداشت و سمتش پرتاب کرد. سپهر همون موقع جا خالی داد و پشت در پنهان شد. کلوخ به شیشه خورد و پخش زمین شد. سپهر سرش را از لای در بیرون آورد و لهجه دار گفت: -دیدی؟ عین همون “کلومو” نچسبه. امیر سام آیدا را به سمت ماشینش هدایت کرد و گفت: بهتره بریم چشمش به دختر ها که می افته نطقش هم باز میشه.

سوار ماشین شدند و به سمت خانه ی آیدا رفتند. امیر سام از نگاه خیره ی آیدا به خودش، با لبخند کوتاه نگاهش کرد و پرسید: -چیه؟ ظاهرم مشکلی داره؟ آیدا چشمان شیفته اش را به خیابان دوخت: -نه مثل همیشه شیک و مرتبی. فقط… -چی؟ -اعتراف می کنم که آدم حسودی ام… هیچوقت دلم نمی خواست بدونم که کسی قبلا تو زندگیت بوده یا نه چون می دونستم تحملش برام سخت می شد. اما با شناختم ازت و حرف های سپهر، مطمئن شدم که من اولین دختر زندگیتم…

با شوق به سمتش چرخید: -نمی دونی چقدر خوشحالم که من اولین کسی ام که تونستم خودمو تو دلت جا کنم. لبخند امیر سام کمرنگ شد و لب هایش را کاملا به دهان کشید. آیدا اشتباه فهمیده و حقیقت چیز دیگری بود. اگر می دانست که اولین نفر نیست و هنوز نتوانسته جای نفر قبلی را بگیرد، باورش می شکست. گفت که هیچوقت نمی خواسته بفهمد پس بعد از این هم کلامی از الهام و عشق دیرینه اش نمی گفت. لبخندی زد و وارد کوچه ی فرعی شد…