دانلود رمان آموج از لواشک با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

رعنا عاشق پسرعموش میشه و به اصرار و دخالت پدر بزرگش به عقد هم درمیان. علی اما از رعنا نفرت داره و به دست درازی و آزار و اذیت رعنا تاجایی ادامه میده که بعد از زایمان طلاق بگیره و بره. حالا بعد از شش سال رعنا که زنی مطلقه ست برمی گرده و با علی روبه رو میشه و…

خلاصه رمان آموج

با این که وقتی دور بودم هم خاطرات زندگی با علی ولم نمی کرد اما از وقتی که به پیشنهاد مشاورم به شمال برگشتم، همه چی بدتر شد. حوله رو دورم گرفت و از حموم بیرون رفتم، سپهر مشاورم در حال زنگ زدن بود. جوابش رو ندادم و فقط نوشتم: -میرم ساحل، همون جای همیشگی. خیلی زود آماده شدم، چادرم رو دورم گرفتم و از خونه بیرون زدم. ویژگی خوبه خونه م این بود که فاصله ی کمی تا ساحل و دریا داشت و خودم پیاده هم می تونستم مسیر رو برم. گوشیم رو با خودم نبردم.

اما می دونستم سپهر تا برسه بارها تماس می گیره. روی تخته سنگ همیشگی و رو به دریا نشستم، اوضاع دریا درست مثل حال من آشفته و طوفانی بود. – رعنا این جا چی کار می کنی؟ سپهر مثل همیشه با نهایت عجله و سرعت خودش رو بهم رسوند. دستام رو دور تنم حلقه کردم، خودم رو بغل گرفتم و زمزمه کردم: -فکر می کردم وقتی ازش دور بشم همه چیزو فراموش می کنم، اما… کنارم نشست و پرسید: اما چی؟ سر روی زانوهام گذاشتم و زمزمه کردم: -هنوزم دوستش دارم.

سپهر این دو سال اخیر، نه تنها مشاورم بلکه دوست و همراهم بود. اما هیچ وقت احساسش رو توی کارش دخالت نداد و به خوبی تونست مشاوره بده. اخمی کرد و پرسید: -هنوزم با اونهمه بدی، دوستش داری؟ لبخند تلخی زدم و خیره به دریا جواب دادم: – قلب دیگه، زبون آدمیزاد حالیش نمیشه. و بازهم ذهنم پرواز کرد به سمت چند سال پیش، اون زمان ها که دیوانه وار عاشق علی بودم. فلش_بک؛ -من دوستت ندارم رعنا، چه اصراری داری زن من بشی؟ با اخم نگاهش کردم و جواب دادم: -دوستم نداری چون نمی خوای…