دانلود رمان اسیر استاد با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

سوفیا دختری که توی یه دانشگاه دانشجوعه و شیطنت های خودش و داره، با یکی از استاد هاش رابطه خاصی داره تا بتونه خرج زندگی رو دربیاره، توی همین حین استاد جدیدی به دانشگاه میاد، ساواش تهرانی کسی که با دلیل خاصی وارد زندگیش شده دلیلی به نام انتقام! اما همه چیز اونطوری که به ساواش گفتن نیست. ساواش به اشتباه سوفیا رو مجازات میکنه و با انتشار عکس هاش باعث میشه سوفیا رو از خونشون بیرون بندازن و توی این موقع ساواش مثل فرشته نجات عمل میکنه درصورتی که دیوی بیش‌نبوده! ساواش سوفیا رو میبره نیویورک و اونجا تازه شروع ماجراهاشونه…

خلاصه رمان اسیر استاد

سوفیا (معصوم)؛ استاد پیر ادبیاتم دستش رو اورد سمتم که بااخم دستشو پس زدم : -ولم کن بخدا به حراست میگم . با دستای پیر و درشتش گلوم و گرفت وبا حرص گفت: – کیو میخوای لو بدی کوچولو؟ فکر کردی نمی دونم بابت نمره ات چه غلطایی که نمیکنی ؟ باتنفر نگاش کردم هیچ کدوم از دانشجو های که نمره کم اورده بودن این کثافت ابروشون رو برده بود. عصبی دستشو پس زدم و از روی صندلی روبروش بلند شدم وگفتم:  هر غلطی که می خوای بکنی بکن ! – دختر من فقط می خوام باتوباشم ، راه بیا باهام هواتو دارم.

. حیف نیست از زیبایت لذت نمیبری؟ – خفه شو پیری . لباسم رو درست کردم و از کلاس خارج شدم . همزمان بابیرون اومدنم نگاه دانشجوها روم ثابت شد . اخمی کردم و رفتم تو حیاط با دیدن کیوان روصندلی کنارش نشستم. باخنده گفت: -اذیتت کرد؟ _به توچه پرو ! نفسش و کلافه بیرون داد و عصبی گفت: -سوفی بسه یه شکری خوردم. ببخش دیگه ، دو ماِه داری این قضیه رو کش میدی ! تیز نگاش کردم: _چی داری واسه خودت میگی؟ کثافت من تورو با اون دختر دیدم بعد میگی قضیه رو کش میدم؟

_حق با توعه اما من گفتم غلط کردم! از جام بلند شدم : -داری حوصله ام و با چرت و پرت گفتن سر میبری . از من بکش بیرون دیگه تموم شد انقضات ! با سکوتش ، به طرف خروجی دانشگاه رفتم . توی پیاده رو درحال قدم زدن بودم، با بوق ماشینی به طرف خیابون برگشتم . با دیدنش پوزخندی زدم و نزدیکش شدم . به محض نشستنم برگشتم سمتش : -دلیر شدی! جدیدا دیگه نزدیکای دانشگاه سوارم میکنی!!! خنده ی مردونه ای کرد؛ تحمل ندارم دیگه ! با ابرو های بالا رفته نگاش کردم. خنده اش گرفت و لپم و کشید…