دانلود رمان اعتراف کن عاشقمی از کیانا بهمن زاد با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

شخصیت های اصلی این رمان آرشام و آرمیتا هستن… یکم اوایلش از زبون سوم شخصه اما بقیش از زبون آرشام یا آرمیتا بیان میشه… نام هایی که توی این رمان به کار بردم تقریبا شبیه به هم هستن امیدوارم حین خوندن اسم شخصیت ها رواشتباه نکنید… آرمیتا همراه شش دختر دیگه خدمتکارخونه پدرآرشام هستن… آرشام و سه تا خواهر های شیطونش برای تحصیل خارج هستن… تحصیلات آرشام تموم شده و قراره برای همیشه ایران بمونه… توی همون شب اولی که آرشام و آرمیتا هم دیگرو میبینن اتفاقاتی بینشون می افته که آرشام می خواد…

خلاصه رمان اعتراف کن عاشقمی

سایه های وحشتناکی دور و برمو احاطه کرده بودن.. همواره جیغ میزدم و فرار می کردم.. همه جاتاریک تاریک بود.. صدایی به گوشم رسید مثل صدای یه مرد با اینکه داشت با جدیت و خشم کنترل شده ای حرف میزد اما صداش خیلی زیباوجذاب بود…”حسابتو میرسم اینو مطمئن باش.. از روی زمین محوت میکنم دختره…”و بعد صدای جیغ زدن من و صدای سیلی های پی درپی که مردی داشت به گونه هام میزد از سایه اش معلوم بود از اون دسته مردهای قد بلند و هیکلیه.

اما صورتش و نمیتونستم ببینم چون در اعماق تاریکی فرورفته بود… صداها همه قطع شد… صدای همون مرد با این تفاوت که مهربون و غمگین بود اومد…”عاشقم شو… یکهو چهره زیبا ارباب نمایان شد و با یه لبخند داشت بهم نگاه می کرد. به پشت برگشت و ازم روشو گرفت و راه افتاد. هر چه صداش میزدم برنگشت و جوابمو نداد.. یکهو زیر پاهای ارباب و خودم خالی شد… از خواب پریدم همزمان سارا هم از خواب پرید و از روی تختش اومد پایین و با عجله به سمتم اومد.

کنارم روی تخت جای گرفت و منو در آغوش خواهرانش کشید و آرومم کرد… سارا_ چیزی نیست آروم باش آرمیتا فقط یه خواب بود.. آروم باش گلم… از آغوشش اومدم بیرون اشکامو پاک کردم و بلندشدم و رفتم سمت در.. _کجا؟… _بایدبرم.. برم تواتاق ارباب ببینم حالش خوبِ یانه؟… _بیابشین دیوونه اون الان تو اتاقش همراه زنش گرفته خوابیده.. اون وقت تو میخوایی بری ببینی حالش خوبه یا نه؟!… _راست هم میگی زشته.. پس چیکارکنم واقعا نگرانم… _همش یه خواب بوده… بیابگیر بخواب عزیزم…