دانلود رمان بت سوخته از رویا رستمی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان روایتگرِ پسریست به نام هومن که ناخواسته قتلی را انجام می دهد و پسرعمویش پوریا، که برایش مثل برادر است قصد نجات اش را می کند… خانواده ی مقتول همه رضایت دارند جز دخترِ خانواده که خواهرِ مقتول است،هلن! پوریا برای جذب رضایت هلن وارد زندگیِ دخترانه ی او می شود تا با، بازی کردن با احساساتِ او رضایتش را بگیرد…

خلاصه رمان بت سوخته

پاهایش به زمین چسبید. صورتش خشک و سرد بدون اینکه حتی حواسش به اطرافش باشد به سمتش می آمد. اشتباه که نمی کرد؟ چشم هایش احیانا به یک عینک احتیاج نداشت؟ این دختر… آب دهانش را با صدا قورت داد. دست هایش کنار پاهایش مشت شد. لعنت به شیطان! این دختر فقط کمی مشابه اش بود. تا به او برسد دقیق نگاهش کرد. کمی بیشتر از حد شبیه بود. البته اگر از خال زیر لبش فاکتور می گرفت. دست مشت شده اش را در جیبش هل داد و خودش را لعنت کرد.

از کی اینقدر هیز شده بود که بروبر دختر مردم را دید می زد. پاهای سنگینش را کمی جابه جا کرد. دخترک بدون توجه به او در حال که سفت چادرش را گرفته، از کنارش گذشت. بوی عطر یاس می زد. دوبار نفس عمیق کشید. مسخره بود که با یک شباهت ظاهری اینقدر آشفته شد. -احمق نشو حسام. اعتماد به نفسش را سرجایش برگرداند و دوباره به خودش تشر زد. با قدم هایی محکم به سمت سربازی که جلوی در ایستاده بود رفت.

برگه ای که به او اجازه می داد این ساعت به ملاقات بیاید را به سرباز نشان داد و داخل شد. پول و پارتی دقیقا همین جا به کار می آمد. روبروی هومن که نشست محکم و توبیخ گرانه انگشت اشاره اش را به نشانه یک بالا برد و گفت: فقط یک ماه نبودم، یک ماه، چه گندی زدی که نمیشه هیچ رقمه جمعش کرد؟ بیشعور، به قد و هیکلت چاقوکشی میاد؟ تن صدایش را بالا برد و داد زد: نفله، از کدوم قبرستونی چاقوکشی یاد گرفتی که من نفهمیدم؟ زیر بال و پر خودم بزرگ شدی، کجا خطا کردم که…