دانلود رمان دختر پروفسور از هارلی لاروکس با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

قرار بود یه دوستی کوتاه باشه ، یه دوستی و بعد همه چیز تمومِ تا وقتی که اونو دوباره دیدم، ایندفعه به عنوان استادم….

خلاصه رمان دختر پروفسور

توی چهار روز گذشته برایِ اون گریه کردم، چهار روزی که به سختی بلند شدم که به گربه غذا بدم، آشپزی کنم یا دوش بگیرم. چهار روزی که ذُل زدم به دیواری که احمقانه قاب عکسمون رو بهش آویزوون کرده بودم. عکسی که اون نمی خواست بگیره چون از عکس ها متنفره. عکس عجیبی برایِ یه زوج بود، من یه لبخند بزرگ داشتم تا این واقعیتُ که اون اصلا لبخند نمیزد رو پنهون کنم، دستاش دور شونه هام بود و من رو با رغبت به خودش نزدیک کرده بود. این دو سال اخیر واقعا مضخرف بود، چرا شش ماه قبل ترکش نکردم؟

چرا وقتی برای اولین بار شک کردم که با یکی دیگه دوسته ترکش نکردم؟ ولی من همیشه مصمم بودم که این رابطه رو پایدار نگه دارم به خاطر همین تموم هشدارها رو نادیده می گرفتم. صدای عصبانی درونم تک تک کلمه هایی که با صورت خیس از اشک و یه پاکت غذای گربه توی دستام از جِی شنیده بودم رو تکرار کرد. ـ تو واقعا ضعیفی لیز! خدایا ! تو گذاشتی من ازت سواستفاده کنم. معلومه که می خواستم ببینم تا کی میزاری ادامه بدم تو هفته ها درموردِ هیثر می دونستی، بیخیال حالا ! مثل سورپرایزشده ها رفتار نکن.
ـ ضعیفم ! (اشکهام دوباره شروع به باریدن کردن) سارا از اتاق کناری داد زد: ـ آره تو ضعیفی. سارا، دختر زیبا، دیوونه و خوشگذرونی که تنها ویژگی خوب چند روز گذشته بود. هر روز میومد تا مطمئن بشه من چیزی به غیر از نودِل با طعم مرغ می خورم. حس مضخرفی داشتم که می دونستم اون برام نگرانه… کلًا حس مضخرفی داشتم. سارا استاد کات کردن بود. بعد از هر کات به یه کلاب می رفت ، یه لیوانِ بزرگ نوشیدنی می خرید و آخر شب همه چیز رو بالا می آوُرد، با عصبانیت اشک می ریخت و حرف می زد…