دانلود رمان دو کام حبس از سدنا بهزاد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

لیلی وکیل دون پایه ایست که تصمیم می گیرد تا قید عشقش به همسرش را بزند و از او جدا شود. پس از جدایی، وضعیت پیچیده ای میان کار و رابطه عاشقانه اش به وجود می‌آید که با ورود مردی که با کمک به لیلی، حس خوبی به آن می دهد، رابطه شان کم کم صمیمی شده؛ اما با پیدا شدن سر و کله‌ی همسر سابق لیلی، این صمیمیت زیاد دوام نمی‌آورد و…

خلاصه رمان دو کام حبس

با قدم های تندی به سمت در خروجی اتاق دفتر دوییدم که کارآموزم دوان دوان به سمتم آمد. کیفم را جا گذاشته بودم. _حواست نبودها! کیفم را با بی دقتی گرفتم که باعث شد از زیپ بازش مقداری از وسایلم بیرون بریزد و کف زمین پخش شود. مینا به سمت وسایلم خم شد، من هم به سمت اسپری خوشبوکننده رفتم. خودم را جلو انداختم و قبل از اینکه اسپری و قوطی آدامسم از پله ها بیفتد، با پایم مانعش شدم. وسایلی که جمع کرده بود را درون کیفم انداخت و زیپ کیفم را نصفه نیمه بستم. بدنم را جلو کشیدم تا قبل افتادن اسپری با دستم بگیرمش که، از کنار پایم کج شد با صدای تق تقی،

یکی یکی از پله ها پایین افتاد. کلافه دستی روی پیشانیم کشیدم و از پله ها پایین رفتم. قوطی آدامس را برداشتم خواستم اسپری را بردارم که موبایلم زنگ خورد. تماس روی خط دومم بود، اهمیتی ندادم و صدایش را خفه کردم منتظر تماسی از سمت شیما بودم. می دانستم اصلا دوست ندارد تا خانواده اش در جریان اتفاقاتش قرار بگیرند. به پله ی آخر رسیدم خم شدم تا اسپری را بردارم که صدای زنگ موبایلم دوباره در آمد. همان طور که موبایلم را از جیبم در می آوردم، دستی زودتر اسپری را برداشت. بدون قطع کردن صدای زنگ گوشی به صورت مرد خیره شدم. _اسپری را به سمتم گرفت:

برای شماست؟ اسپری را با خشم خاصی گرفتم می ترسیدم، دیر برسم و شاهان مرا قال بگذارد. _پاشا امروز اینجا نیست… با حوصله به تیپ و استایلم نگاه کرد. _بله خودش منو فرستاد اینجا… اخمی کردم و با بی حوصلگی جوابش را دادم: نمی دونم منظورتون چیه، الان عجله دارم… تا خواست اولین حرف از جمله اش را بگوید، به تندی از کنارش گذشتم. توجهی نکردم که کیفم با چه شدتی به بازویش خورد. مسافت رسیدن تا به سر خیابان را هم دویدم و تقریبا میان خیابان ایستاده بودم تا بتوانم یک ماشین گیر بیاورم. همیشه ساعت های یک تا چهار عصر ماشین به سختی گیر می آمد و دقیقا ساعت…