دانلود رمان چیچک از فاطمه بانو با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

چیچک دختر درس خونی که بخاطر درسش می خواد بره فرانسه ادامه تحصیل بده، خانوادش شرط می زارن که اگه با پسری که اونا در نظر گرفته اند ازدواج کنه و می تونه با اون بره فرانسه و اما اونو مجبور به ازدواج با پسری که هر شبش رو با یک دختر می گذرونه می کنن، ازدواج اجباری، زندگی سخت چیچک، که دختری ساده و پاک هست و با پسری که غرق گناه هست، ازدواج می کنه، سرنوشتی مبهم که گاهی شیرین گاهی تلخ با پایان خوش.

خلاصه رمان چیچک

تحمل این همه فشار رو نداشتم از کشو میزم دو تا آرامبخش برداشتم خوردم، رو تخت دراز کشیدم تا بخوابم، گوشیم رو هم رو سایلنت گذاشتم و چشمام گرم شد و تو دنیای بیخیالی فرو رفتم. _بیدار شو. با تکون های شدیدی و صدای نحس بابک بیدار شدم. _هان؟ چیه؟ اینجا چه غلطی می کنی؟ _حرف دهنت رو بفهم تا اینجا نزدمت، پاشو آماده شو بریم بیرون باهات کار دارم. _اما من با تو هیچ کاری ندارم هری._گفتم پاشو. از صدای فریادش ترسیدم و زود بلند شدم، نشستم _کجا میریم؟ _پاشو آماده شو بیا پایین می فهمی. سرم رو تکون دادم، بلند شدم موهام رو شونه کردم یه مداد سیاه داخل

چشمام زدم تا صورتم بی روح نباشه، یه شال مشکی و مانتو سفید و شلوار مشکی با کفش مشکی پوشیدم. گوشیمم گذاشتم تو جیب مانتوم، رفتم پایین، دیدم بابک داره چایی می خوره. _چیچک دخترم، به بابک هم گفتم امروز دومین باره میرین بیرون، با عمت حرف زدم، تا زودتر کارای عقد و عروسی رو بکنیم و شما رو بفرستیم خونتون تا از این بلاتکلیفی در بیایین. با چشمای گرد شده و دهن باز به مامان نگاه می کردم، این از ازدواج کردنم که خودشون بریدن و دوختن، اینم از عقد و عروسیم، هی خدا راضیم به رضای تو. فقط سرم رو تکون دادم و زیر لب خداحافظی کردم، رفتیم سمت ماشینش،

نشستم، و دستم رو سمت ضبط دراز کردم تا روشنش کنم، که دست بابک رو دستم نشست، بهش نگاه کردم ببینم علتش چیه که دستم رو گرفته، که گفت: _روشنش نکن، می خوام باهات حرف بزنم. سرم رو تکون دادم که شروع کرد به حرف زدن. _الان ۳۰ سالمه، درست ۶ سال قبل وقتی ۲۴ سالم بود توی شرکت دوستم کار می کردم، منشی دوستم یه دختر سر به زیر و خجالتی بود، از وقتی یادمه همه دخترای دور و برم، شر و شیطون بودن، واسه همون سر به زیر بودن اون دختر منو جذب کرد، اوایل خیلی دستش می نداختم اونم هی سرخ و سفید میشد منم خوشم میومد، بعد یه مدت وقتی می دیدمش…

دانلود رایگان رمان چیچک از فاطمه بانو

می‌توانید بدون محدودیت دانلود کنید