دانلود رمان آخرین مقتول از حوای پاییزی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

مهراب شمس، سرگردی که به خاطر خصوصیات خاصش به هاسکی معروفه! برای حل پرونده قتلی به بوشهر میاد، موقع بررسی صحنه قتل متوجه شخص عجیبی میشه…!ماهور، خبرنگار باهوشی که اطلاعات سری از اون پرونده داره،ولی حاضر نیست بگه چطوری بدستشون آورده، تا اینکه…!

خلاصه رمان آخرین مقتول

به محض رسیدن ماشین مهراب، روزبه به سمتش رفت. ماهور تندی از ماشین پیاده شد و گفت: – چی شد روزبه؟ دستگیرش کردین؟ روزبه در حالی که خم شده بود و جفت دست هایش را روی زانوهایش گذاشته بود گفت: – فعلا که آب شده رفته تو زمین. جواد و بچه ها رفتن سمت دریاچه. ببینم می تونن پیداش کنن یا نه. مهراب درب ماشین را بست و گفت: – ماجرا چیه روزبه؟ گفتی یه قتل جدید داریم. روزبه سر تکان داد و گفت: -آره، یه خورده عجیب و غریبه.

ساعت یازده شب، مردی که داشته سمت خونه ش می رفته وسط جاده جثه ی یه سگ مرده رو می بینه، از ماشین پیاده میشه و نگاهی به اون سگ می اندازه. جثه ی سنگینشو کنار جاده می ذاره تا ماشینا از روش رد نشن، وقتی برمی گرده توی ماشین، می بینه روی صندلی بغلیش یه جنازه س. سریع با پلیس تماس میگیره. پلیس بهش مضمون میشه و دستگیرش می کنه. خداروشکر، اتفاقی دکتر کلهر مسئول کالبدشکافی میشه و به محض بررسی جسد می فهمه کار قاتل کلت سیاه بوده.

اون مرد ادعا کرده وقتی جسدو دیده از ترس سریع از ماشین پیاده شده و صدای خش خشیو لای درختا شنیده. قاتل همین دور و برا بوده. ستوده و بهبودی تمام جاده های اطرافو بستن دارن تفتیش می کنن، جواد هم رفت سمت دریاچه، یه تیم دیگه هم دارن جنگلو می گردن. ماهور پرسید: – حالا از کجا فهمیدین ماجرای قتل ادامه ی قتل های کلت بوده؟ روزبه از خستگی به کاپوت ماشین تکیه زد و گفت: – اینو باید از دکتر کلهر بپرسین، اون و یغما کنار جسد وایسادن. ماهور لنز دوربینش را تنظیم کرد و همراه با مهراب کنار درب ماشین مشکی رنگی که دکترکلهر و یغما کنار آن بودند ایستاد…