دانلود رمان حوالی تو از هانا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

کیان محتشم مردِ جذابى که با کینه اى که به دل داره براى انتقام واردِ بازى اى میشه و آرا دختر ساده و مظلوم داستان و هم واردِ بازى خطرناکش می کنه، در این بازى رازهاى براش برملا میشه و عاشق میشه و حالا باید دید آرا داستان ما چیکار می کنه…

خلاصه رمان حوالی تو

وقت فکر کردن بیشتر را به آرا نمی دهد و زیر دستش میزند و حلقه از دستش مى افتد و روى سرامیک صدا ایجاد می کند و از روى کاناپه بلند می شود و سمتِ پنجره می رود و پشتش را به آراى مبهوت می کند. دخترک داشت دیوانه می شد، دارد چه اتفاقى مى افتد؟ نمی داند. فیلم است یا واقعیت! کیان است یا کس دیگر؟ گوش هایش نکند ایراد پیدا کرده و حرف ها را برعکس می فهمد؟ زیر لب نامِ کیان را با التماس صدا می زند بلکه دلش به رحم بیاید و براى این رفتارش توضیحى دهد.

 

-من نه عاشقتم نه دوست دارم نه هیچ حسِ دیگه اى جز حس تنفر از تو و اون پدرِ شیادت. اگر الان اینجایى و مجبور شدم تن بدم به این ازدواج مسخره فقط به خاطرِ این بود که با پدرت معامله کردم،آرا ملکان. دهانش مثل ماهى باز و بسته می شود و اما هیچ آوایى از ان بیرون نمى اید، همانطور وسط اتاق نشسته و با چشمانى گشاد شده از ناباورى و شوکه به کیان نگاه می کند و کیان بى رحمانه ادامه می دهد: من چرا باید انقدر احمق باشم که…

 

می چرخد و خیره در چشمان دخترک می گوید: با دخترِ احمق و لوسِ ملکان ازدواج کنم؟ با صدا و چانه لرزان می گوید و دلِ سنگ از تُن صداى مظلومش اب می شود: گولم… زدى… چنان قهقه اى می زند که آرا ترسیده عقب تر می رود و نگاهش می کند،خم می شود و با فاصله کمى از صورتِ رنگِ گچ شده آرا می گوید: گولت زدم؟ من؟ آره من تو رو گول زدم دخترِ اویزونه ملکان. چانه اش زیرِ نگاه کیان میلرزد و چشمانش دریایى متلاطم می شود. -من که جوابِ تورو یه شب نمی دادم تا صبح می مردى، من گولت زدم آرا ملکان؟…