دانلود رمان حوالی هیچستان از بهار محمدی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

آهیلِ افخم پسرِ یکی از بزرگ‌ترین سیاستمدارهای سرشناس ایران؛ معروف ترین موتورسوار خاورمیانه و وارث مجموعه‌های آموزشی فرشته با گذروندن یک شبِ سیاه با دخترِ دبیرستانی معشوقه‌ باباش؛ عکس‌هاشون توی فضای مجازی پخش میشه. با سرتیتر رابطه‌ی نامشروع پسر متاهل حاج فتاح، با دانش آموز مدرسه‌ش! و اینجاست که آهیل تصمیم می‌گیره به شیوه‌ی خودش لکه‌ی ننگش رو پاک کنه…

خلاصه رمان حوالی هیچستان

آهیل با چشمان گشاد شده نگاهش کرد. آروشا دوباره سر در گوشش برد و زمزمه کرد: – زدی صورت پسره رو آش و لاش کردی می‌ندازنت زندان منم دیگه اعدامتم کنن به سرهنگ زنگ نمی‌زنم… دو ماه نشده اومدی ایران دومین باریه که پات به کلانتری وا می‌شه! آهیل مضطرب به آروشا نگاه کرد: – گور بابای من… طنین چی‌ گفت وقتی فهمید؟ مثل بچه های خطاکار نگاهش کرد. – هرچی صداش زدم دیگه جواب نداد منم اومدم اینجا… عصبی موهایش را چنگ زد. – ریدی آروشا!

آروشا بی توجه به حرفش، سرش را بالا کشید و دوباره در گوشش زمزمه کرد: – ببین تا نشستی تو ماشین خودتو بزن به غش ببرنت بیمارستان. وکیلمو می‌فرستم فیلمای دوربینو چک کنه به جرم فحاشی از اون شکایت کنه تو هم یه غلطی کن دیگه من برم سر طنین! متفکر سرش را تکان داد. یک دفعه با درد چشم بست. آروشا با چشم گرد شده نگاهش کرد. دستش سمت چپ سینه‌اش را چنگ زد و صورتش از درد مچاله شد. آروشا با چشم گرد شده نگاهش می‌کرد.

زانوهایش یواش یواش تا شدند و آهیل جلوی پای آروشا افتاد. آروشا ترسیده تکانش داد: – آهیل… احمق چت شده؟ آهیل تنش سست شده کف زمین پخش شد و چشمانش روی هم افتاد. آروشا از ترس داشت سکته می‌کرد. کارکنار اورژانسی که نگهبان محض احتیاط گفته بود بیایند سریع به آهیل رسیدگی کردند. آروشا همچنان حیرت زده داشت نگاهش می‌کرد که آهیل، طوری که کسی متوجه نشود کمی لای پلکش را باز کرد و با چشمک به آروشا فهماند بازی را از الان شروع کرده…