دانلود رمان حکم شکار از حدیثه آزادگان با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

گیسو دختری از پایه فقر جامعه است. او برای گذراندن زندگی و خرج خود و خواهرانش به ناچار دست به دزدی زده! در این حین از سرگرد “نیاوش شمس” دزدی کرده و گرفتار می شود؛ سرگرد “نیاوش شمس” مَردی جدی،خشن،خودخواه است که در مقابل بخشیدن ِ گیسو از او کمک می خواهد! البتـــه کینه ای قدیمی هم وجود دارد که نیاوش را وسوسه به نگاه داشتن گیسو در کنار خود می کند و فکر انتقام را در سَرش می پروراند!

خلاصه رمان حکم شکار

جلوی در که پیاده می‌شود، خداحافظی نرمی زیرلب زمزمه و گرشاسب فقط نگاهش می‌کند. چه کسی تلفن زد و باعث شد گرشاسب از آن حال و هوای سرزنده و شیطانش خارج و به این حال ِ عصبی و ناراحتش تبدیل شود؟ از ماشین پیاده م‌ شود و با قدم هایی بلند خود را به در خانه می‌رساند. کلید می‌اندازد و همین که در را باز می‌کند، با دیدن ِ صحنۀ مقابل ماتش می‌برد. سریع برمی‌گردد و به گرشاسب اشاره می‌کند تا پیاده شود و به سمتش بیاید.

گرشاسب پشت سر نیلا می‌ایستد و جفتشان محو تماشای خواهر و برادرشان می‌شوند. نیاوش و گیسو شال و کلاه پوشیده، در حال برف بازی هستند؛ البته فقط گیسو بازی می‌کند و نیاوش فقط تماشایش می‌کند… گیسو درحالی که نمی‌تواند نیش ِ باز خود را کنترل کند، روی زمین خم می‌شود. درحالی که مشغول ِ درست کردن گلوله‌ای بزرگ است، می‌گوید: -حالا که تو عینهو ماست وایستادی من و نگاه می‌کنی، منم می‌دونم چیکار کنم.

و دستش را عقب می‌برد و نیاوشی که دست در جیب کاپشنش فرو کرده و چندین قدم فاصله دارد را نشانه می‌گیرد. نیاوش سریع سر به معنای منفی تکان می‌دهد و تذکر می‌دهد: –گیسو! این کار و نمی‌کنی. -می‌کنم. و گلوله را در صورت ِ نیاوش می‌کوبد. نیاوش که اصلا انتظار ِ چنین حرکتی را ندارد، شوکه دستی به صورت خیسش می‌کشد و سپس به همان دستش زل می‌زند. گیسو قهقهه‌ای سر می‌دهد و از ذوق ِ زیاد، بالا و پایین می پرد. -وای این اولین برف بازیمونه.