دانلود رمان جدال پر تمنا از هما پوراصفهانی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

همه چیز از یه جر و بحث شروع شد… یه جر و بحث ساده… و بعد کم کم تبدیل شد به یه جدال… جدالی پر از شیطنت و عطش… جدالی پر از تمنا… جدالی بین حوایی از تبار مسیح و آدمی از تبار محمد…

خلاصه رمان جدال پر تمنا

بلند شدم رفتم نشستم روی پاش و در حالی که مثل بچه های لوس خودمو تاب می دادم گفتم: – وارنا… حالا هم بابا هم مامی منو تنبیه می کنن… – نگران نباش… من باهاشون حرف می زنم…. فقط به خاطر اینکه امروز اصلا حوصله نداشتم و تو با شیطنت منو خندوندی… خندیدم و موهای لخت و تکه تکه طلائیشو پریشون کردم… سرشو از زیر دستم کشید بیرون و گفت: – بس کن دختر… می دونی چند تا دختر حسرت این کارو دارن؟ پرو نشو! با اخم گفتم: – اون دخترا غلط می کنن با تو… راستی ببینم چه می کنی با دوست دخترات؟

پوزخندی زد و گفت: – می خوای ببینیشون؟ – بدم نمی یاد… کنترل تلویوزیونش رو برداشت… روشنش کرد و وارد سیستمش شد که وصلش کرده بود به تی… یکی از فایلا رو باز کرد و زد روی اسلاید شو… خودش بلند شد رفت داخل آشپزخونه نقلی اپنش… محو تماشای دخترا شدم… اصلا نمی تونستم تفاوتی بینشون قائل بشم… انگار همه شکل هم بودن… دماغ ها عملی قد به بند انگشت و رو به بالا و… پوست ها برنزه… چشم ها مملو از خط چشم و سایه… مژه ها اکستنشن… موها بلوند… ابروها پهن… گونه ها عملی… چونه عملی… لب ها

پروتز… با اخم گفتم: – وارنا… تو رو جون لیزا تو اینا رو با هم قاطی نمی کنی؟ خنده اش گرفت و گفت: – چه عجب! جای مامی گفتی لیزا ! بزرگ شدی… – ! لوس نشو… جواب منو بده.. – راستشو بخوای… نه! من براشون رمز گذاشتم… – چه جوری؟ – دیگه اینا پسرونه است… نمی تونم بگم… خب بگو که چهار روز دیگه یه پسر همین بلا رو نتونه سرم در بیاره… -هی هی هی ! حواست رو جمع کن ! – مگه چیه؟! تو خودت می دونی که من با پسرای زیادی رابطه دارم… -رابطه در حد نرمال ایرادی نداره…